diagrammatic

/ˌdaɪəɡrəˈmætɪk//ˌdaɪəɡrəˈmætɪk/

وابسته بشکل یاخط هندسی، نمایش داده شده باخطوط هندسی

جمله های نمونه

1. This is the virus in very crude simple diagrammatic form.
[ترجمه گوگل]این ویروس به شکل نموداری ساده بسیار خام است
[ترجمه ترگمان]این ویروس در فرم ساده crude ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His art is symbolic, diagrammatic, highly decorative, repetitive and, like the landscape itself, apparently endless.
[ترجمه گوگل]هنر او نمادین، نموداری، بسیار تزئینی، تکراری و مانند خود منظره، ظاهراً بی پایان است
[ترجمه ترگمان]هنر او سمبل، diagrammatic، بسیار تزیینی، تکراری و مانند خود منظره است که ظاهرا بی پایان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A diagrammatic simplification is reproduced as Figure
[ترجمه گوگل]یک ساده سازی نموداری به صورت شکل بازتولید شده است
[ترجمه ترگمان]ساده سازی diagrammatic به شکل شکل نشان داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Based on pedagogical experience, a scheme of diagrammatic representation of fundamental dependent equations relating thermodynamic functions is suggested.
[ترجمه گوگل]بر اساس تجربه آموزشی، طرحی از نمایش نموداری معادلات وابسته اساسی مربوط به توابع ترمودینامیکی پیشنهاد شده است
[ترجمه ترگمان]براساس تجربه آموزشی، طرحی از معادلات وابسته به توابع وابسته به توابع ترمودینامیکی نشان داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The figure uses three diagrammatic devices to show the flow of the build process.
[ترجمه گوگل]شکل از سه دستگاه نموداری برای نشان دادن جریان فرآیند ساخت استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]این شکل از سه دستگاه diagrammatic برای نشان دادن جریان فرآیند ساخت استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Listing 1 is a diagrammatic representation of gathering information from STAB format for a simple function.
[ترجمه گوگل]فهرست 1 یک نمایش نموداری از جمع آوری اطلاعات از فرمت STAB برای یک تابع ساده است
[ترجمه ترگمان]لیست ۱ نمایش diagrammatic از جمع آوری اطلاعات از فرمت stab برای یک تابع ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Provide a diagrammatic representation of the processes and procedures to be undertaken in order to initiate, implement and review the effects of changes within the project. An example follows.
[ترجمه گوگل]ارائه نموداری از فرآیندها و رویه هایی که به منظور شروع، اجرا و بررسی اثرات تغییرات در پروژه انجام می شود یک مثال در ادامه می آید
[ترجمه ترگمان]ارایه یک نمایش diagrammatic از فرایندها و روال های کاری برای شروع، اجرا و مرور اثرات تغییرات در پروژه یک مثال از این قرار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. BDD is a diagrammatic representation of Boolean function.
[ترجمه گوگل]BDD یک نمایش نموداری از تابع بولی است
[ترجمه ترگمان]BDD یک نمایش diagrammatic از تابع بولی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In addition to his diagrammatic drawings of time and space, Saul Steinberg could render Fifth Avenue or the interior of a theater with a flourish of details that testified to his presence.
[ترجمه گوگل]ساول اشتاینبرگ علاوه بر نقشه‌های نموداری خود از زمان و مکان، می‌توانست خیابان پنجم یا فضای داخلی یک تئاتر را با شکوفایی جزئیاتی که گواه حضور او بود، ارائه کند
[ترجمه ترگمان]به علاوه نقشه های diagrammatic زمان و فضا، \"سول Steinberg\" می توانست خیابان پنجم یا فضای داخلی یک تئاتر را با انبوهی از جزئیات که در حضور او شهادت داد، بسازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His diagrammatic method and exemplification of analysis and philosophy of scientific.
[ترجمه گوگل]روش نموداری او و مصداق تحلیل و فلسفه علم
[ترجمه ترگمان]روش diagrammatic و exemplification تحلیل و فلسفه علمی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They include the name and explanation of each "Gua" (diagrammatic divinatory symbol).
[ترجمه گوگل]آنها شامل نام و توضیح هر "گوا" (نماد پیشگویی نموداری) هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها نام و توضیحات هر یک از \"gua\" (نماد divinatory divinatory)را در بر می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A diagrammatic representation of the earth's surface.
[ترجمه گوگل]نمایش نموداری از سطح زمین
[ترجمه ترگمان]یک نمایش diagrammatic از سطح زمین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Figure 9 is diagrammatic view of the components and interrelationship therein.
[ترجمه گوگل]شکل 9 نمای نموداری اجزاء و روابط متقابل آنها است
[ترجمه ترگمان]شکل ۹ نمایی از اجزا و روابط متقابل موجود در آن را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Figure 1 shows a diagrammatic representation of configuring bindings on a service and references of a component.
[ترجمه گوگل]شکل 1 یک نمایش نموداری از پیکربندی اتصالات روی یک سرویس و مراجع یک جزء را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]شکل ۱ نمایش نموداری از پیکربندی bindings را بر روی یک سرویس و منابع یک جز را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Diagrammatic representation of animal waste management system existing on the project site prior to project implementation.
[ترجمه گوگل]نمایش نموداری سیستم مدیریت فضولات حیوانی موجود در محل پروژه قبل از اجرای پروژه
[ترجمه ترگمان]بازنمایی diagrammatic سیستم مدیریت پسماند حیوانی در سایت پروژه پیش از اجرای پروژه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] نمایشی، نموداری

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to a diagram; of or pertaining to a drawing that accompanies an explanation; of or pertaining to a chart or plan
diagrammatic means arranged or drawn as a diagram.

پیشنهاد کاربران

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: ژانِگامیک

⚫ نگارش به خط لاتین: Zhānegāmic

⚫ آمیخته از: ژا ( dia ) و �نِگام� ( gram ) و �‍یک� ( atic )
...
[مشاهده متن کامل]


⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیب سلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

بپرس