diagnosable

جمله های نمونه

1. Specific and direct harm medically diagnosable even in early pregnancy may be involved.
[ترجمه گوگل]آسیب خاص و مستقیمی که از نظر پزشکی حتی در اوایل بارداری قابل تشخیص است ممکن است دخیل باشد
[ترجمه ترگمان]آسیب ویژه و مستقیم از نظر پزشکی حتی در دوران بارداری زودهنگام ممکن است در این کار دخیل باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Cases with diagnosable pathology are more frequent in this group and referrals to professionals need to be instituted.
[ترجمه گوگل]موارد با پاتولوژی قابل تشخیص در این گروه بیشتر است و باید به متخصصان مراجعه شود
[ترجمه ترگمان]موارد مربوط به آسیب شناسی روانی در این گروه بسیار رایج هستند و ارجاع به افراد متخصص باید انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This diagnosable program is in line with the targets of quality education and curriculum reformation, which attach high importance to the cultivation of students' abilities and their strong suits.
[ترجمه گوگل]این برنامه قابل تشخیص در راستای اهداف آموزش با کیفیت و اصلاح برنامه درسی است که به پرورش توانایی های دانش آموزان و مناسبات قوی آنها اهمیت زیادی می دهد
[ترجمه ترگمان]این برنامه diagnosable در راستای اهداف آموزش کیفی و اصلاح برنامه آموزشی قرار دارد که اهمیت بالایی را به پرورش توانایی های دانش آموزان و کت و شلوار strong اختصاص می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. An optimal design for diagnosable systems is also presented.
[ترجمه گوگل]یک طراحی بهینه برای سیستم های قابل تشخیص نیز ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]طراحی بهینه برای سیستم های diagnosable نیز ارائه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The good news is that mental disorders are diagnosable and treatable—we have the ability to return people to productive lives and positive relationships in the majority of cases.
[ترجمه گوگل]خبر خوب این است که اختلالات روانی قابل تشخیص و درمان هستند - ما در اکثر موارد این توانایی را داریم که افراد را به زندگی سازنده و روابط مثبت بازگردانیم
[ترجمه ترگمان]خبر خوب این است که اختلالات ذهنی diagnosable و قابل درمان هستند - ما توانایی بازگشت مردم به زندگی مولد و روابط مثبت در اکثر موارد را داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In most cases, some causes are diagnosable and treatable.
[ترجمه گوگل]در بیشتر موارد، برخی از علل قابل تشخیص و درمان هستند
[ترجمه ترگمان]در اغلب موارد، برخی علل diagnosable و قابل درمان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If a program contains a violation of any diagnosable rule, a conforming implementation shall issue a least one diagnostic message, except that.
[ترجمه گوگل]اگر یک برنامه حاوی نقض قوانین قابل تشخیص باشد، اجرای منطبق باید حداقل یک پیام تشخیصی صادر کند، به جز آن
[ترجمه ترگمان]اگر یک برنامه شامل تخطی از هر قانون diagnosable باشد، اجرای مطابق با آن حداقل یک پیغام تشخیصی را صادر می کند، به جز آن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Criteria for diagnosability are presented. Optimal diagnosable system design is also developed.
[ترجمه گوگل]معیارهایی برای تشخیص ارائه شده است طراحی سیستم قابل تشخیص بهینه نیز توسعه یافته است
[ترجمه ترگمان]معیاری برای diagnosability ارایه شده است طراحی سیستم diagnosable بهینه نیز توسعه داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You may be suffering from social anxiety disorder, a diagnosable mental - health condition.
[ترجمه گوگل]شما ممکن است از اختلال اضطراب اجتماعی رنج می برید، یک وضعیت سلامت روانی قابل تشخیص
[ترجمه ترگمان]شما ممکن است از اختلال اضطراب اجتماعی رنج ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. An estimated 2 2 percent of Americans ages 18 and older — about one in four adults — suffer from a diagnosable mental disorder in a given year.
[ترجمه گوگل]تخمین زده می شود که 22 درصد از آمریکایی های 18 ساله و بالاتر - تقریباً یک نفر از هر چهار بزرگسال - در یک سال معین از یک اختلال روانی قابل تشخیص رنج می برند
[ترجمه ترگمان]تخمین زده شده ۲ درصد از آمریکایی ها ۱۸ سال و بیشتر - حدود یک یا چهار بزرگ سال - از اختلال روانی diagnosable در یک سال گذشته رنج می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Those who meet SIPS criteria for risk are about 30 times as likely as the general population to develop a diagnosable psychotic disorder.
[ترجمه گوگل]افرادی که معیارهای SIPS برای خطر را برآورده می کنند، حدود 30 برابر بیشتر از جمعیت عمومی به یک اختلال روان پریشی قابل تشخیص مبتلا می شوند
[ترجمه ترگمان]آن هایی که معیارهای sips برای ریسک دارند حدود ۳۰ برابر بیشتر از جمعیت کل هستند که دچار اختلال روانی diagnosable می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. According to the National Institute of Mental Health, mental health concerns affect 1 in 10 Americans today, but fewer than 25 percent of people with a diagnosable mental disorder seek treatment.
[ترجمه گوگل]به گفته موسسه ملی سلامت روان، نگرانی‌های مربوط به سلامت روان امروز از هر 10 آمریکایی 1 نفر را تحت تأثیر قرار می‌دهد، اما کمتر از 25 درصد از افراد مبتلا به یک اختلال روانی قابل تشخیص به دنبال درمان هستند
[ترجمه ترگمان]طبق گفته موسسه ملی سلامت روانی، امروزه نگرانی های سلامت روانی بر ۱ نفر در ۱۰ آمریکایی تاثیر می گذارد، اما کم تر از ۲۵ درصد از افراد مبتلا به اختلال روانی diagnosable به دنبال درمان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. About 90 percent of the kids who die have a diagnosable disease that can be treated medically.
[ترجمه گوگل]حدود 90 درصد از بچه هایی که می میرند یک بیماری قابل تشخیص دارند که می توان آن را به صورت پزشکی درمان کرد
[ترجمه ترگمان]حدود ۹۰ درصد از کودکانی که می میرند دارای یک بیماری diagnosable هستند که می تواند از نظر پزشکی درمان شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Autopsy studies have found that 90% of youth who died by suicide had at least one diagnosable mental disorder.
[ترجمه گوگل]مطالعات کالبد شکافی نشان داده است که 90 درصد از جوانانی که بر اثر خودکشی جان خود را از دست داده اند حداقل یک اختلال روانی قابل تشخیص دارند
[ترجمه ترگمان]مطالعات Autopsy یافته است که ۹۰ درصد از جوانانی که با خودکشی جان خود را از دست داده اند، دست کم یکی از اختلالات روانی diagnosable داشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• able to be diagnosed, can be identified as a particular disease through examination of symptoms

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : diagnose
✅️ اسم ( noun ) : diagnostics / diagnostic / diagnosis / diagnostician / diagnosticity
✅️ صفت ( adjective ) : diagnostic / diagnosable
✅️ قید ( adverb ) : diagnostically
قابل تشخیص

بپرس