1. curiosity devoured herکنجکاوی سراپای وجودش را فرا گرفت.2. he devoured the food on his plateخوراک روی بشقابش را با ولع خورد.3. the lion devoured the mouseشیر موش را بلعید.4. the building was devoured by fireساختمان در کام آتش فرو رفت.
بلعیدن قورت دادنI devoured books about English teachingمن کتابهای تدریس انگلیسی رو قورت دادم. ( devoured بلعیدم . . . از بس خوندم و مسلط شدم به صورت استعاره ای )+ عکس و لینک