devoted

/dɪˈvoʊtɪd//dɪˈvəʊtɪd/

معنی: فداکار، فدایی، جانسپار
معانی دیگر: وفادار، صدیق، صادق، پاکباز، جان فشان، از خود گذشته، جانباز، وقف شده، کنارگذارده شده، اختصاصی، علاقمند

جمله های نمونه

1. a devoted mother
مادر فداکار

2. he devoted all his thought to finding a means of escape
او همه ی افکار خود را صرف یافتن راه فرار کرد.

3. he devoted his life to god's service
او عمر خود را وقف خدمت به خدا کرد.

4. i devoted the remnants of the day to writing
بقیه ی روز را صرف نگارش کردم.

5. she devoted her time to the location of the missing money
او وقت خود را صرف پیدا کردن پول های گمشده کرد.

6. they devoted large sums to the construction of hospitals
آنها مبالغ هنگفتی را به ساختن بیمارستان اختصاص دادند.

7. indian gurus devoted several days to meditation
مرتاضان هندی چندین روز را صرف مکاشفه می کردند.

8. she remained devoted to her creed
او نسبت به مرام خود وفادار ماند.

9. she was devoted to her children
او نسبت به بچه های خود از خودگذشتگی داشت.

10. the two devoted detectives received citations
دو کارآگاه فداکار تقدیرنامه دریافت کردند.

11. acres of time devoted to trivia
وقت زیادی که صرف چرندیات شد

12. to recognize one's devoted services
خدمات فداکارانه ی کسی را ارج نهادن

13. those soldiers were a devoted and courageous bunch
آن سربازان گروهی از خود گذشته و شجاع بودند.

14. speakers paid tribute to the retired teacher and his devoted service
سخنرانان نسبت به معلم بازنشسته و خدمات بی شایبه ی او اظهار قدردانی کردند.

15. his days were minced into hours and each hour was devoted to a particular task
روزهای او به ساعت تقسیم شده بودند و هر ساعت به کار ویژه ای اختصاص داشت.

16. 50 years on, the couple are still devoted to one another.
[ترجمه گوگل]با گذشت 50 سال، این زوج هنوز به یکدیگر فداکارند
[ترجمه ترگمان]پنجاه سال بعد، این زوج هنوز به یکدیگر وفادار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He devoted all his time to his job.
[ترجمه گوگل]او تمام وقتش را صرف کارش کرد
[ترجمه ترگمان]اون تمام وقتش رو صرف کارش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He has devoted the past five years to avenging his daughter's death.
[ترجمه گوگل]او پنج سال گذشته را وقف انتقام مرگ دخترش کرده است
[ترجمه ترگمان]او پنج سال گذشته را وقف انتقام مرگ دخترش کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He devoted his life to the educational cause of the motherland.
[ترجمه گوگل]او زندگی خود را وقف امر تربیتی میهن کرد
[ترجمه ترگمان]او زندگی خود را وقف اهداف آموزشی سرزمین مادری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. He devoted his youth to the motherland.
[ترجمه گوگل]او جوانی خود را وقف میهن کرد
[ترجمه ترگمان]او جوانان خود را به سرزمین مادری سپرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Mother is devoted to Dad although they squabble all the time.
[ترجمه شان] مادر ( م ) به پدر علاقمند است، اگر چه آن ها تمام وقت با هم یکی به دو میکنند.
|
[ترجمه گوگل]مادر به پدر وفادار است، اگرچه آنها همیشه دعوا می کنند
[ترجمه ترگمان]مادر همیشه به پدر علاقه دارد، هر چند که همیشه با هم جر و بحث می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Isabella was devoted to her brother.
[ترجمه ۱۰۰۰] ایزبلا ( نسبت ) به برادرش فداکار بود
|
[ترجمه گوگل]ایزابلا به برادرش فداکار بود
[ترجمه ترگمان]ایزابلا به برادرش وفادار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Insufficient resources have been devoted to the health service.
[ترجمه شان] منابع کافی برای خدمات بهداشتی، اختصاص داده نشده است.
|
[ترجمه گوگل]منابع ناکافی به خدمات بهداشتی و درمانی اختصاص یافته است
[ترجمه ترگمان]منابع ناکافی به خدمات بهداشتی اختصاص داده شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فداکار (صفت)
devoted, self-giving

فدایی (صفت)
devoted, self-sacrificing

جانسپار (صفت)
devoted

انگلیسی به انگلیسی

• faithful, dedicated, loyal
if you are devoted to someone or something, you love them very much.

پیشنهاد کاربران

1. وفادار. صادق. صدیق 2. صادقانه. صمیمانه 3. فداکار. از خود گذشته 4. علاقه مند. شیفته. عاشق
مثال:
they appeared to be completely devoted
آنها کاملا وفادار و علاقه مند به نظر رسیدند.
attentive to its owner =reliable
for this reason most of the days agreed upon he devoted to some other business
در نتیجه، لوتر بیشتر روزهایی را که قرار بود به دیدن دوستش برود، صرف کارهای دیگری می کرد.
From the day of his death she had devoted herself heart and soul to the bringing up of her precious treasure, her boy Kolya.
و با پسرش که تازه به دنیا آمده بود در زندگی بی یار و یاور ماند؛ و از آن پس تمام وقت خویش را صرف تعلیم و تربیت پسرش کولیا نمود.
صرف کردن
کاری، در خدمت کار، وقف کار
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : devote
✅️ اسم ( noun ) : devotion / devotee / devotedness
✅️ صفت ( adjective ) : devoted / devotional
✅️ قید ( adverb ) : devotedly / devotionally
تعلق داشت
عابد و زاهد
در معرض خطر، در معرض حمله، بی پناه، بی دفاع
کشته مرده ( چیزی یا کسی بودن )
سرسپرده
فدا شده
فداکار
از خودگذشته
فداکاری - ایثار
فداکار، فدایی
اختصاص یافته، تخصیص یافته
وقف شده
وقف کرده برای کسی یا چیزی
فداکار - باگذشت
مختص
Self sacrifice
اختصاص داشتن
اختصاص دارد به
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس