deviant

/ˈdiːviənt//ˈdiːvɪənt/

معنی: منحرف، غیر سالم
معانی دیگر: (به ویژه در روان شناسی) کجرو، گمراه، منحط

جمله های نمونه

1. his deviant behavior drew everyone's attention
رفتار منحرف او توجه همه را جلب کرد.

2. a sexual deviant
کجرو در امور جنسی

3. they called him a political deviant and kicked him out of the party
او را کجرو سیاسی نامیدند و از حزب اخراج کردند.

4. Deviant behaviour is one of the features of certain types of mental illness.
[ترجمه گوگل]رفتار انحرافی یکی از ویژگی های انواع خاصی از بیماری های روانی است
[ترجمه ترگمان]رفتار Deviant یکی از ویژگی های انواع خاصی از بیماری های روانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Deviant motivations, for example, are still taken as given; it is conformity rather than deviance that remains problematic.
[ترجمه زهرا رحمانی] به طور مثال، با وجود اینکه انگیزه های انحرافی در نظر گرفته می شوند؛ این انطباق است که مشکل ساز باقی می ماند تا انحراف.
|
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، انگیزه های انحرافی همچنان به عنوان داده تلقی می شوند این انطباق به جای انحراف است که همچنان مشکل ساز است
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، انگیزه های Deviant هنوز در نظر گرفته می شوند؛ این انطباق به جای انحراف است که مشکل ساز باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This is the case with all deviant social behaviour, such as incorrect marriages or theft.
[ترجمه گوگل]این امر در مورد همه رفتارهای انحرافی اجتماعی مانند ازدواج های نادرست یا دزدی صادق است
[ترجمه ترگمان]این موردی است که همه رفتار انحرافی انحرافی مانند ازدواج نادرست یا دزدی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Since the youths learn to hide their sexually deviant behavior, they tend to be loners.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که جوانان یاد می گیرند رفتارهای انحرافی جنسی خود را پنهان کنند، تمایل دارند که تنها باشند
[ترجمه ترگمان]از آنجا که جوانان یاد می گیرند رفتار منحرف جنسی خود را پنهان کنند، آن ها دوست دارند loners باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Certain practices that once were condemned as deviant are now considered fairly normal.
[ترجمه گوگل]برخی از اعمالی که زمانی به عنوان انحراف محکوم می شدند، اکنون نسبتاً عادی تلقی می شوند
[ترجمه ترگمان]برخی عمل ها که زمانی محکوم شدند، در حال حاضر نسبتا عادی محسوب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Resistance to control makes Nicky a problem, a deviant, a troublemaker.
[ترجمه گوگل]مقاومت در برابر کنترل، نیکی را به یک مشکل، منحرف، مشکل ساز تبدیل می کند
[ترجمه ترگمان]مقاومت در برابر کنترل یک مشکل، منحرف، یک دردسر ساز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Stereotyped deviant behaviour is inevitably a social phenomenon, and concerns us almost as much as it does social psychologists or psychiatrists.
[ترجمه گوگل]رفتار انحرافی کلیشه ای ناگزیر یک پدیده اجتماعی است و تقریباً به اندازه روانشناسان اجتماعی یا روانپزشکان نگران ماست
[ترجمه ترگمان]منحرف کردن رفتار انحرافی به طور اجتناب ناپذیری یک پدیده اجتماعی است و تقریبا به همان اندازه که روانشناسان اجتماعی یا روان پزشکان عمل می کنند، ما را نگران می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Finally, deviant country studies are particularly useful for theory generation.
[ترجمه گوگل]در نهایت، مطالعات کشور انحرافی به ویژه برای تولید نظریه مفید است
[ترجمه ترگمان]در نهایت، مطالعات کشوری منحرف به ویژه برای نسل تیوری مفید هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. However, there were clear differences in expectations of deviant pupils.
[ترجمه گوگل]با این حال، تفاوت های آشکاری در انتظارات دانش آموزان منحرف وجود داشت
[ترجمه ترگمان]با این حال، تفاوت های آشکاری در انتظارات دانش آموزان منحرف وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There are many other deviant roles whose scripts exclude women.
[ترجمه گوگل]نقش های انحرافی دیگری نیز وجود دارد که فیلمنامه آنها زنان را کنار گذاشته است
[ترجمه ترگمان]بسیاری از نقش های انحرافی دیگر وجود دارند که scripts زنان را مستثنی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And a deviant and mentally diseased species as well.
[ترجمه گوگل]و همچنین یک گونه منحرف و بیمار روانی
[ترجمه ترگمان]و یک گونه انحرافی و هم بیمار روانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It may seem odd, but this deviant definition of homosexuality contributed greatly to the rise of gay liberation.
[ترجمه گوگل]ممکن است عجیب به نظر برسد، اما این تعریف انحرافی از همجنس‌گرایی کمک زیادی به ظهور آزادی همجنس‌گرایان کرد
[ترجمه ترگمان]شاید عجیب به نظر برسد، اما این تعریف انحرافی از همجنس گرایی به میزان زیادی به افزایش آزادی همجنس گرا کمک کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منحرف (صفت)
aberrant, deviant, deviated, perverted, perverse, deviating, devious, amiss, lost, awry, errant, turning, oblique, skew, hell-bent, twisty

غیر سالم (صفت)
deviant, unhealthy, unclean, unwholesome

انگلیسی به انگلیسی

• someone or something that deviates from the norm
a deviant is someone whose behaviour or beliefs are not considered acceptable. count noun here but can also be used as an adjective. e.g. to light a cigarette in company is becoming a deviant act.

پیشنهاد کاربران

نابهنجار
سرکِش
Not in agreement with the standard rules ( of grammar )
منحرف، انحرافی : دارای عدم تطابق با قواعد معیار ( در دستور زبان )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : deviate
اسم ( noun ) : deviation / deviant / deviance / deviancy
صفت ( adjective ) : deviant
قید ( adverb ) : _
گمراه کننده، غیرعادی، غیر معمول
deviant ( روان شناسی )
واژه مصوب: کژرو
تعریف: کسی که رفتارهایش با رفتارهای معیار اجتماعی مغایرت دارد
معنیش میشه منحرف - مترادف perverted یا perv هستش
Sexual deviant : منحرف جنسی
Sexual deviation : انحراف جنسی
Deviance و deviancy هم میشن انحراف و noun هستن
فاسد
نامشروع
تخلف

بپرس