devastating

جمله های نمونه

1. a devastating enmity
دشمنی خانمان سوز

2. the teacher's devastating criticism
انتقاد خرد کننده ی معلم

3. It is the most devastating storm in 20 years.
[ترجمه شان] این ویران کننده ترین توفان 20 سال ( اخیر ) به شمار می رود.
|
[ترجمه گوگل]این ویرانگرترین طوفان در 20 سال اخیر است
[ترجمه ترگمان]این مخرب ترین طوفان در عرض ۲۰ سال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It will be a devastating blow to the local community if the factory closes.
[ترجمه گوگل]اگر کارخانه تعطیل شود، ضربه مخربی برای جامعه محلی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]اگر کارخانه بسته شود، ضربه ویرانگری به جامعه محلی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Affairs do have a devastating effect on marriages.
[ترجمه زهرا] روابط نامشروع تاثیر ویران کننده ای بر ازدواج دارند.
|
[ترجمه گوگل]مسائل تأثیر مخربی بر ازدواج دارد
[ترجمه ترگمان]امور دارای تاثیر مخربی بر روی ازدواج هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Oil spills are having a devastating effect on coral reefs in the ocean.
[ترجمه گوگل]نشت نفت تأثیر مخربی بر صخره های مرجانی در اقیانوس دارد
[ترجمه ترگمان]ریزش های نفتی تاثیر مخربی بر روی صخره های مرجانی در اقیانوس دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The missile strike was devastating - the target was totally obliterated.
[ترجمه شان] هدف ، بر اثر حمله موشکی ویرانگر، به طو کامل از بین رفت.
|
[ترجمه گوگل]حمله موشکی ویرانگر بود - هدف کاملاً از بین رفت
[ترجمه ترگمان]حمله موشکی ویرانگر بود - هدف کاملا از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He received devastating injuries in the accident.
[ترجمه گوگل]وی در این حادثه جراحات ویرانگری دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]او در این حادثه صدمات شدیدی دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The diagnosis was devastating. She had cancer.
[ترجمه شان] تشخیص ( بیماری ) خردکننده بود، آن زن سرطان داشت.
|
[ترجمه گوگل]تشخیص ویرانگر بود او سرطان داشت
[ترجمه ترگمان]تشخیص، ویران کننده بود اون سرطان داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's a devastating and barbaric act that defies all comprehension.
[ترجمه گوگل]این یک اقدام ویرانگر و وحشیانه است که همه درک را به چالش می کشد
[ترجمه ترگمان]این یک عمل وحشیانه و وحشیانه است که همه درک را از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The plague struck London again with devastating effect.
[ترجمه گوگل]طاعون بار دیگر با تأثیرات ویرانگر لندن را درنوردید
[ترجمه ترگمان]طاعون بار دیگر در لندن اثر مخربی بر جای گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A devastating attack was launched on the rebel stronghold.
[ترجمه گوگل]حمله ویرانگری به سنگر شورشیان آغاز شد
[ترجمه ترگمان]یک حمله ویرانگر در پایگاه شورشیان آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It will be a devastating blow for the town if the factory closes.
[ترجمه گوگل]اگر کارخانه تعطیل شود، ضربه ویرانگری برای شهر خواهد بود
[ترجمه ترگمان]اگه کارخونه بسته بشه این یه ضربه ویرانگر به شهر خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The village has been hit by a devastating drought.
[ترجمه گوگل]این روستا دچار خشکسالی ویرانگر شده است
[ترجمه ترگمان]این روستا دچار خشکسالی ویرانگر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• crushing; destroying; saddening
something that is devastating severely damages something or destroys it totally.
if you find something devastating, it makes you feel very shocked and upset.
see also devastate.

پیشنهاد کاربران

۱. ویران کننده. ویرانگر. مخرب. خانمان برانداز ۲. ( انتقاد و غیره ) کوبنده. سخت ۳. تکان دهنده. حیرت آور ۴. ( عامیانه ) عالی. معرکه. محشر
مثال:
It was really just a small leftist insurgency and a devastating response by the state.
...
[مشاهده متن کامل]

آن حقیقتا فقط یک شورش چپ گرای کوچک و یک پاسخ سخت و کوبنده توسط حکومت بود.
the most devastating war
مخرب ترین و ویرانگر ترین جنگ

. When something is devastating it causes great harm or damage to something/someone
مرگبار - مخرب - ویرانگر
Causing a lot of destruction
Devastating:
مخرب، ویرانگر، نابودکننده
Syn: Ruinous, Harmful, Destructive, Fatal
Ex: The earthquake which took place in Bam was very devastating.
زلزله ای که در بم اتفاق افتاد، بسیار مخرب بود.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : devastate
اسم ( noun ) : devastation
صفت ( adjective ) : devastating / devastated
قید ( adverb ) : devastatingly
adjective
[more devastating; most devastating]
1 : causing great damage or harm
◀️It was a devastating flood
◀️a rare but devastating disease
◀️devastating consequences
— often to
...
[مشاهده متن کامل]

◀️The fall in prices dealt a devastating blow to the company
2 : causing extreme emotional pain
◀️The news was devastating
◀️They suffered a devastating loss
3 : extremely effective or powerful
◀️The movie is a devastating satire of the current political scene
◀️a writer known for his devastating wit
ADVERB
◀️ a devastatingly accurate portrayal
۱. ویرانگر - نابودکننده - بسیار مخرب
۲. شوکه کننده ( و ناراحت کننده و غم انگیز )
۳. پر قدرت - قوی و موثر
◀️ The virus broke out in a nearby mountain community raccoon City and hit the peaceful little town with a devastating blow crippling it's very foundation

causing a lot of damage or destruction
غم انگیز، ناگوار، مخرب، ویرانگر
( پاسخ ) کوبنده
مرگبار
fatal

اگه میزان آسیب خیلی زیاد باشه: کُشنده.
1 - مخرب، ویرانگر
badly damaging or destroying something
2 - مؤثر، تأثیرگذار
very impressive or effective
Example: In a devastating display of military muscle, soldiers seized the town
در یک نمایش مؤثر نیروهای نظامی، سربازان شهر را تصرف کردند.
نابودگر
ویران کننده، داغان کننده، نابود کننده
آزار دهنده، ویرانگر
ویرانگر _مخرب
devastating effect on marine life
تاثیر مخرب بر زندگی دریایی
خانمان سوز، خردکننده، مخرب، ناگوار، داغان کننده
آسیب رسان
مخرب
ویرانگر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس