dethronement

/ˌdiːˈθroʊnmənt//ˌdiːˈθrəʊnmənt/

معنی: خلع، عزل از پادشاهی
معانی دیگر: خلع، عزل از پادشاهی

جمله های نمونه

1. The dethronement of learning is one of the most exciting intellectual frontiers we are now crossing.
[ترجمه گوگل]خلع قدرت یادگیری یکی از هیجان انگیزترین مرزهای فکری است که اکنون در حال عبور از آن هستیم
[ترجمه ترگمان]علم of یکی از هیجان انگیزترین مرزه ای فکری است که ما اکنون در حال عبور از آن هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. But in the stagecraft of dethronement, Kingsley had not taken the bait, had not even blinked.
[ترجمه گوگل]اما در صحنه خلع سلطنت، کینگزلی طعمه را نگرفته بود، حتی پلک هم نزده بود
[ترجمه ترگمان]اما در the of، کینگزلی طعمه را نگرفته بود، حتی پلک هم نزده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Afterwards, it happened the dethronement of the crown prince.
[ترجمه گوگل]پس از آن، خلع ولیعهد از سلطنت اتفاق افتاد
[ترجمه ترگمان]بعد از آن، این اتفاق برای ولیعهد افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. What counts there is the dethronement of a tyrant.
[ترجمه گوگل]آنچه در آنجا اهمیت دارد خلع ظالم است
[ترجمه ترگمان]چیزی که به حساب می آید the یک ستمگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. As the important administrations on the county level in the Han Dynasty, marquis-states were established with subinfeudation, and abolished with dethronement.
[ترجمه گوگل]به عنوان ادارات مهم در سطح شهرستان در سلسله هان، ایالت‌های مارکی با انحراف فرعی تأسیس شدند و با خلع سلطنت منسوخ شدند
[ترجمه ترگمان]به عنوان دولت مهم در سطح شهرستان در سلسله هان، marquis با subinfeudation تاسیس شد و با dethronement منسوخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There are plenty of reasons to doubt the dollar's dethronement.
[ترجمه گوگل]دلایل زیادی برای شک در سقوط دلار وجود دارد
[ترجمه ترگمان]دلایل زیادی برای شک و تردید وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خلع (اسم)
discharge, deposal, dethronement

عزل از پادشاهی (اسم)
dethronement

انگلیسی به انگلیسی

• act of dethroning

پیشنهاد کاربران

بپرس