deterministic

/dəˌtərməˈnɪstɪk//dɪˈtɜːmɪnɪzəm/

معنی: قطعی
معانی دیگر: قطعی

جمله های نمونه

1. We may ask of any deterministic physical theory whether or not it is computable.
[ترجمه گوگل]ممکن است از هر نظریه فیزیکی قطعی بپرسیم که آیا قابل محاسبه است یا خیر
[ترجمه ترگمان]ممکن است از هر نظریه فیزیکی قطعی بپرسیم که آیا قابل محاسبه است یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Barber acknowledges that political personality is not deterministic in a strict sense.
[ترجمه گوگل]باربر تصدیق می کند که شخصیت سیاسی به معنای دقیق جبرگرا نیست
[ترجمه ترگمان]باربر تصدیق می کند که شخصیت سیاسی به طور جدی قطعی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Deterministic laws of atomic arrangements in the triumphant years of classical physics seemed to lie behind the phenomena of life.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسید که قوانین قطعی ترتیبات اتمی در سال‌های پیروزمندانه فیزیک کلاسیک در پس پدیده‌های زندگی نهفته است
[ترجمه ترگمان]قوانین قطعی مقررات اتمی در ساله ای پیروزمندانه فیزیک کلاسیک به نظر می رسید که پشت سر پدیده های زندگی قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Between ourselves, I find them a little too deterministic for my taste.
[ترجمه گوگل]بین خودمان، من آنها را برای سلیقه من کمی تعیین کننده می بینم
[ترجمه ترگمان]بین خودمان باشد، من آن ها را کمی در deterministic و taste می بینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Syer discusses how deterministic thinking is one of the aspects of institutional racism, affecting all subject areas.
[ترجمه گوگل]سیر بحث می کند که چگونه تفکر جبرگرا یکی از جنبه های نژادپرستی نهادی است که بر همه حوزه های موضوعی تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]Syer در مورد این که تفکر قطعی یکی از جنبه های نژادپرستی نهادی است و بر همه حوزه های موضوعی تاثیر می گذارد، بحث می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Deterministic dynamical systems of three or more dimensions can exhibit behaviors of the type generated by the rotating taffy machine.
[ترجمه گوگل]سیستم های دینامیکی قطعی سه بعدی یا بیشتر می توانند رفتارهایی از نوع تولید شده توسط ماشین تافی دوار را نشان دهند
[ترجمه ترگمان]سیستم های دینامیکی قطعی سه یا چند بعد می توانند رفتارهایی از نوع تولید شده توسط ماشین چرخان گردان را نشان دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. That world evolves in a clear and deterministic way, being governed by precisely formulated mathematical equations.
[ترجمه گوگل]آن جهان به شیوه ای روشن و قطعی تکامل می یابد و توسط معادلات ریاضی دقیقاً فرموله شده اداره می شود
[ترجمه ترگمان]این جهان به روش قطعی و قطعی تکامل می یابد و با معادلات ریاضی دقیق و دقیق اداره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Latency is lower and more deterministic because handlers become user-configurable, schedulable entities that can be preempted and prioritized just like any other process.
[ترجمه گوگل]تأخیر کمتر و قطعی‌تر است زیرا کنترل‌کننده‌ها به موجودیت‌های قابل تنظیم و زمان‌بندی توسط کاربر تبدیل می‌شوند که می‌توانند مانند هر فرآیند دیگری از پیش گرفته شده و اولویت‌بندی شوند
[ترجمه ترگمان]کمون پایین و more است زیرا مربیان دارای هویت های قابل پیکربندی مجدد هستند که می توانند اولویت بندی شوند و درست مانند هر فرآیند دیگری اولویت بندی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He declared that not even this relation is deterministic.
[ترجمه گوگل]او اعلام کرد که حتی این رابطه هم قطعی نیست
[ترجمه ترگمان]وی اظهار داشت که حتی این رابطه قطعی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Confirms deterministic function of ice particle diameter and ice-water intermixture height on yielding water temperature flowing from ice melting cistern.
[ترجمه گوگل]عملکرد قطعی قطر ذرات یخ و ارتفاع مخلوط یخ-آب را در دمای آب حاصل از مخزن ذوب یخ تایید می کند
[ترجمه ترگمان]تابع قطعی قطر ذره یخ و ارتفاع intermixture آب - آب بر روی گرم کردن دمای آب که از cistern ذوب یخ جریان دارد را تایید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Existing deterministic beamforming approaches require two steps: estimating the direction of the desired signal, and then forming beam pattern.
[ترجمه گوگل]روش‌های قطعی شکل‌دهی پرتو به دو مرحله نیاز دارند: تخمین جهت سیگنال مورد نظر، و سپس تشکیل الگوی پرتو
[ترجمه ترگمان]روش پرتودهی قطعی موجود نیازمند دو مرحله است: تخمین جهت سیگنال مورد نظر و سپس تشکیل الگوی پرتو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Without a deterministic system, any assessments of the economy will be mistakes, and if this is made by the government, it will bring the disasters to the country's economy.
[ترجمه گوگل]بدون نظام جبری، هرگونه ارزیابی از اقتصاد اشتباه خواهد بود و اگر این امر از سوی دولت انجام شود، بلایای طبیعی را بر سر اقتصاد کشور خواهد آورد
[ترجمه ترگمان]بدون سیستم قطعی، هر گونه ارزیابی از اقتصاد اشتباه خواهد بود و اگر دولت از سوی دولت ساخته شود، فجایع را به اقتصاد کشور وارد خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The rise or decline of the United States is not a function of deterministic forces.
[ترجمه گوگل]ظهور یا افول ایالات متحده تابعی از نیروهای جبر نیست
[ترجمه ترگمان]افزایش یا کاهش ایالات متحده تابعی از نیروهای قطعی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This is not at all the way that initial data are to be specified in a standard deterministic physical problem.
[ترجمه گوگل]این به هیچ وجه به گونه ای نیست که داده های اولیه در یک مسئله فیزیکی قطعی استاندارد مشخص شوند
[ترجمه ترگمان]این به تمام روشی نیست که داده های اولیه در یک مشکل فیزیکی استاندارد مشخص شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قطعی (صفت)
absolute, decisive, definite, definitive, certain, final, unconditional, critical, decretive, decretory, positive, categorical, sure, last, categoric, conclusive, deterministic, trenchant, decided, magistral, terminative, peremptory, uncompromising, irrevocable

تخصصی

[برق و الکترونیک] معین، قطعی
[صنعت] قطعی، غیر احتمالی
[ریاضیات] غیر احتمالی، قطعی، تثبیتی، قطع شده، جبری، تعینی، معین قطعی

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to determinism (doctrine which states that there is a reason for everything and all is predestined)
a deterministic theory or view is based on the ideas of determinism.

پیشنهاد کاربران

جبرگرایانه. جبری. قطعی
مثال:
We may ask of any deterministic physical theory whether or not it is computable.
ما ممکن است از هر نظریه فیزیکی قطعی {و جبرگرایانه} سوال کنیم که آیا محاسبه پذیر است یا نه.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : determine
✅️ اسم ( noun ) : determination / determinant / determiner / determinism
✅️ صفت ( adjective ) : determinate / determined / determinable / deterministic
✅️ قید ( adverb ) : determinedly / deterministically
جبرگرا
قطعی
جبرگرایانه

بپرس