determinate

/dəˈtɜːrməˌnet//dɪˈtɜːmɪnət/

معنی: معلوم، محدود، مقرر، تعیین شده، مستقر شده
معانی دیگر: (ثابت و دارای محدوده های دقیق و تعیین شده) معین، بندار، پایست، مورد توافق، جازم، صریح، قطعی، نهایی، گمارده

جمله های نمونه

1. a determinate answer to that question
جواب قطعی به آن پرسش

2. a determinate number
تعداد تعیین شده

3. the determinate differences among animals
دگرسانی های معین بین حیوانات

4. There is no determinate object, then, which we can call the meaning of this sentence.
[ترجمه گوگل]پس مفعول معینی وجود ندارد که بتوانیم آن را معنای این جمله بنامیم
[ترجمه ترگمان]پس چیز معینی وجود ندارد، پس ما می توانیم معنی این جمله را اعلام کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Surely the determinate content of thoughts is not captured by constructivism.
[ترجمه گوگل]مطمئناً محتوای معین افکار توسط سازنده گرایی تسخیر نمی شود
[ترجمه ترگمان]بی شک، موضوع قطعی اندیشه ها به وسیله سازه انگاری (سازه انگاری)تسخیر نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And if translation is determinate, meaning here must be atomistic rather than holistic.
[ترجمه گوگل]و اگر ترجمه قطعی است، معنای اینجا باید اتمیستی باشد تا کل نگر
[ترجمه ترگمان]و اگر ترجمه به صورت قطعی باشد، به این معنی که در اینجا باید به جای کل گرا، اتمی (atomistic)باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We may know that authors work within determinate social and cultural conditions, but we still emphasize the fact of individual production.
[ترجمه گوگل]ممکن است بدانیم که نویسندگان در شرایط اجتماعی و فرهنگی معین کار می کنند، اما همچنان بر واقعیت تولید فردی تأکید می کنیم
[ترجمه ترگمان]ممکن است ما بدانیم که نویسندگان در شرایط تعیین شرایط اجتماعی و فرهنگی کار می کنند، اما ما هنوز بر واقعیت تولید فردی تاکید داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. HPLC was used to determinate the capsaicinoids content of paprika oleoresin directly.
[ترجمه گوگل]HPLC برای تعیین محتوای کپسایسینوئیدهای اولئورسین پاپریکا به طور مستقیم استفاده شد
[ترجمه ترگمان]HPLC برای تعیین مقدار capsaicinoids of oleoresin به طور مستقیم مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. So it has determinate practical merit and groping meaning.
[ترجمه گوگل]پس شایستگی عملی تعیین کننده و معنای دست زدنی دارد
[ترجمه ترگمان]پس این شایستگی و معنای واقعی خود را تغییر داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Based on cumulate method, a new determinate method to determinate the experimental formula in physical experiment was established in this paper.
[ترجمه گوگل]بر اساس روش تجمعی، یک روش قطعی جدید برای تعیین فرمول تجربی در آزمایش فیزیکی در این مقاله ایجاد شد
[ترجمه ترگمان]براساس روش cumulate، یک روش جدید (determinate برای تعیین فرمول تجربی در آزمایش فیزیکی در این مقاله ایجاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Methods RP-HPLC was used to determinate the content of naringin extracted with the above two methods from different year samples of Citrus grandis.
[ترجمه گوگل]روش‌ها برای تعیین محتوای نارینجین استخراج‌شده با دو روش فوق از نمونه‌های سال‌های مختلف Citrus grandis از RP-HPLC استفاده شد
[ترجمه ترگمان]روش های HPLC - HPLC برای تعیین مقدار of استخراج شده از دو روش فوق از نمونه های سال مختلف مرکبات استفاده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. CONCLUSIONS: UV spectrophotometry can not be used to determinate the contents of impure chloramphenicol tablets.
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری: اسپکتروفتومتری UV را نمی توان برای تعیین محتویات قرص های کلرامفنیکل ناخالص استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: اشعه UV را نمی توان برای تعیین محتویات قرص های ناپاک chloramphenicol مورد استفاده قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These are determinate by the characteristic of its structure.
[ترجمه گوگل]اینها با ویژگی ساختار آن مشخص می شوند
[ترجمه ترگمان]این ها به وسیله مشخصه ساختار آن تعیین می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. OBJECTIVE:To determinate the contents of quercetin and kaempferol in Platycladus orientalis carbonisatus by RP - HPLC.
[ترجمه گوگل]هدف: تعیین محتوای کوئرستین و کامفرول در Platycladus orientalis carbonisatus توسط RP - HPLC
[ترجمه ترگمان]OBJECTIVE: برای تعیین the quercetin و kaempferol در Platycladus orientalis carbonisatus از RP - HPLC
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معلوم (صفت)
definite, certain, clear, active, given, apparent, determinate, intelligible, assignable, overt

محدود (صفت)
definite, adjacent, adjoining, moderate, limited, finite, confined, narrow, bounded, defined, terminate, determinate, limitary, parochial, straightlaced, straitlaced

مقرر (صفت)
definite, established, appointed, fixed, settled, determinate

تعیین شده (صفت)
specified, determinate, nominative

مستقر شده (صفت)
determinate

تخصصی

[عمران و معماری] معین
[حقوق] مشخص، معین
[ریاضیات] تعیین حدود کردن، معین، مشخص

انگلیسی به انگلیسی

• fixed, definite, established

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : determine
✅️ اسم ( noun ) : determination / determinant / determiner / determinism
✅️ صفت ( adjective ) : determinate / determined / determinable / deterministic
✅️ قید ( adverb ) : determinedly / deterministically
[برنامه نویسی]محدود
determinate loop
حلقه ی محدود
skatish pernonsiaition
معلوم و معین

بپرس