desuetude

/dɪˈsjuːɪtjuːd//dɪˈsjuːɪtjuːd/

معنی: ترک، وقفه، عدم استعمال، موقوف شدگی
معانی دیگر: نسخ، برافتادگی، ناکاربری، متارکه

جمله های نمونه

1. fall into desuetude
مورد کاربرد نبودن،منسوخ شدن

2. laws fallen into desuetude
قوانینی که منسوخ شده اند

3. These words have fallen into desuetude.
[ترجمه گوگل]این سخنان به ابهام افتاده است
[ترجمه ترگمان]این کلمات به خاموشی گرایید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Many words once commonly used have fallen into desuetude.
[ترجمه گوگل]بسیاری از واژه‌هایی که زمانی استفاده می‌شدند، از بین رفته‌اند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کلماتی که به طور معمول مورد استفاده قرار می گیرند به desuetude سقوط کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In modern times, some customs have fallen into desuetude, and some others have been absorbed in rules of law.
[ترجمه گوگل]در دوران معاصر، برخی از آداب و رسوم به انحراف کشیده شده اند و برخی دیگر در قواعد حقوقی جذب شده اند
[ترجمه ترگمان]در دوران مدرن، برخی از عوارض گمرکی به desuetude کاهش یافته است و برخی دیگر در قوانین قانون جذب شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Anglo-Saxon and Norman kings employed the system, but during Plantagenet times it fell into desuetude.
[ترجمه گوگل]پادشاهان آنگلوساکسون و نورمن این سیستم را به کار گرفتند، اما در زمان پلانتاژنت این سیستم به ورشکستگی افتاد
[ترجمه ترگمان]The و Norman kings این سیستم را به کار گرفتند، ولی در طی دوران Plantagenet به desuetude سقوط کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His boredom with life may be due to the desuetude of his brain power.
[ترجمه گوگل]بی حوصلگی او از زندگی ممکن است به دلیل کم کاری قدرت مغزش باشد
[ترجمه ترگمان]کسالت او با زندگی ممکن است ناشی از desuetude قدرت مغزی او باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Virtue took on a narrow meaning with the final result that the word virtue fell into desuetude.
[ترجمه گوگل]فضیلت معنای مضیق به خود گرفت و نتیجه نهایی آن این بود که کلمه فضیلت به ابطال افتاد
[ترجمه ترگمان]تقوا در نتیجه نهایی که واژه فضیلت در desuetude فرو ریخت، معنای محدودی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترک (اسم)
abandonment, dereliction, quit, crack, stop, turk, fracture, renunciation, craze, refuse, chap, proscription, split, cleft, desuetude, interstice, pillion

وقفه (اسم)
suspension, abeyance, break, pause, interval, hiatus, standstill, cease, paralysis, stick, gap, station, timeout, caesura, chasm, jib, deadlock, desuetude

عدم استعمال (اسم)
disuse, desuetude

موقوف شدگی (اسم)
desuetude

انگلیسی به انگلیسی

• state of nonuse, neglect

پیشنهاد کاربران

منسوخ شدن ( حقوق )
بلااستفاده
بی مصرف
Desuetude /ˈdɛswəˌt ( j ) ud/ ( n - formal ) – meaning: the condition of not being in use or practice; disuse.
عدم استفاده؛ از کاربری افتاده؛ از مد افتاده؛ بدون استفاده؛ تاریخ گذشته؛ بدرد نخور؛ ترک شده؛ راکد شده
...
[مشاهده متن کامل]

Example 1: 👇
Those ceremonies had fallen into desuetude.
آن تشریفات [دیگر] از مُد افتاده ( دیگر انجام نمی شود )
Example 2: 👇
Over time, the once bustling marketplace fell into desuetude as modern shopping centers took over.
با گذشت زمان، بازاری که زمانی شلوغ بود، با تسخیر مراکز خرید مدرن، به شکل راکد شده ای درآمد.
Example 3: 👇
As technology advanced, many manual skills and crafts fell into desuetude, replaced by automation and machinery.
با پیشرفت تکنولوژی، بسیاری از مهارت ها و صنایع دستی بدرد نخور شدند ( بدون استفاده ماندند ) و اتوماسیون و ماشین آلات جایگزین شدند.

desuetude
منابع• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/desuetude

بپرس