destructively


چنانکه ویران سازد یابرهم زندیازیان رساند

جمله های نمونه

1. Power can be used creatively or destructively.
[ترجمه گوگل]از قدرت می توان خلاقانه یا مخرب استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]قدرت را می توان به طور خلاقانه و یا destructively استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Perhaps even more destructively, the Philharmonic Hall acoustic does not make for the clarity of diction experienced in the average theatre.
[ترجمه گوگل]شاید حتی مخرب‌تر از آن، آکوستیک سالن فیلارمونیک، وضوح بیان تجربه شده در تئاتر متوسط ​​را ایجاد نمی‌کند
[ترجمه ترگمان]شاید حتی more، تالار فیلارمونیک برای وضوح بیان تخصص در نمایش متوسط ساخته نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She was crying straight and destructively.
[ترجمه گوگل]او مستقیم و مخرب گریه می کرد
[ترجمه ترگمان] اون داشت صاف و راست گریه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The butt weld is easier to inspect non destructively than the fillet welds.
[ترجمه گوگل]بازرسی غیر مخرب جوش لب به لب ساده تر از جوش های فیله است
[ترجمه ترگمان]جوشکاری باسن برای بازرسی غیر destructively از the fillet آسان تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Specifically, they recombine destructively — that is, the waves cancel each other out.
[ترجمه گوگل]به طور خاص، آنها به طور مخربی دوباره ترکیب می شوند - یعنی امواج یکدیگر را خنثی می کنند
[ترجمه ترگمان]به طور خاص، آن ها destructively را ترکیب می کنند - یعنی، امواج یکدیگر را خنثی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Coal is destructively distilled leaving a solid residue, coke.
[ترجمه گوگل]زغال سنگ به طور مخرب تقطیر می شود و پسماند جامد، کک، باقی می ماند
[ترجمه ترگمان]زغال سنگ فاسد شده و a را تقطیر می کنند، کوکائین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If the delay is too short, it will destructively interfere with the un-delayed signal and create a flanging effect.
[ترجمه گوگل]اگر تأخیر خیلی کوتاه باشد، به طور مخربی با سیگنال بدون تأخیر تداخل می کند و یک اثر فلنج ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]اگر تاخیر بیش از حد کوتاه باشد، destructively با سیگنال به تاخیر انداخته شده تداخل پیدا کرده و یک اثر flanging ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He is destructively aggressive.
[ترجمه گوگل]او به طور مخربی تهاجمی است
[ترجمه ترگمان]او بسیار تهاجمی عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In essence their class position often forces them into using the environment destructively and inhibits any adaptive response to its inevitable deterioration.
[ترجمه گوگل]در اصل موقعیت طبقاتی آنها اغلب آنها را مجبور می کند که از محیط به طور مخرب استفاده کنند و از هرگونه واکنش انطباقی به زوال اجتناب ناپذیر آن جلوگیری می کند
[ترجمه ترگمان]در اصل، موقعیت طبقه آن ها اغلب آن ها را به استفاده از محیط destructively می کند و مانع از هرگونه واکنش انطباقی به زوال اجتناب ناپذیر آن می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A novel technique has been successfully developed to non destructively detect the lowinside the canned food.
[ترجمه گوگل]یک تکنیک جدید با موفقیت توسعه یافته است تا به طور غیر مخربی سطح پایین غذای کنسرو شده را تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان]یک تکنیک جدید با موفقیت توسعه داده شده است تا غذای کنسرو شده را تشخیص دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We investigate and expose the trade in illegal and destructively logged timber.
[ترجمه گوگل]ما تجارت چوب غیرقانونی و مخرب چوب شده را بررسی و افشا می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما در حال تحقیق و افشای تجارت در زمینه الوار غیرقانونی و غیر قانونی هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Where the diffracted wavelengths are 1/2 wave out of step for each of these colors, the waves destructively interfere.
[ترجمه گوگل]در جایی که طول موج های پراش برای هر یک از این رنگ ها 1/2 موج خارج از مرحله باشد، امواج به طور مخربی تداخل می کنند
[ترجمه ترگمان]در جاییکه طول موج diffracted ۱ \/ ۲ برای هر یک از این رنگ ها وجود دارد، امواج destructively تداخل دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a destructive manner, in a ruinous manner

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : destroy
اسم ( noun ) : destruction / destructiveness / destroyer
صفت ( adjective ) : destructive / destructible
قید ( adverb ) : destructively
به طور ویرانگر

تخریب کننده ، مخرب

بپرس