destitute

/ˈdestəˌtuːt//ˈdestɪtjuːt/

معنی: بینوا، عاری، خالی، بی چاره، نیازمند، لات و لوت
معانی دیگر: (بسیار) فقیر، تهی دست، بی چیز، مستمند، مفلس، (با: of) فاقد، بی بهره، نادار، تهی با of

جمله های نمونه

1. a land destitute of trees
سرزمین فاقد درخت

2. after the war, many families became destitute
بعد از جنگ خانواده های زیادی دچار فقر شدید شدند.

3. The floods left thousands of people destitute.
[ترجمه گوگل]سیل هزاران نفر را بیچاره کرد
[ترجمه ترگمان]سیل هزاران نفر را بی خانمان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They were destitute of necessaries of life.
[ترجمه گوگل]آنها از مایحتاج زندگی بی بهره بودند
[ترجمه ترگمان]از ضروریات زندگی بی بهره بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They seem destitute of ordinary human feelings.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد آنها از احساسات عادی انسانی بی بهره هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها فقیر به نظر می رسند و احساسات انسانی عادی به نظر می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. When he died, his family was left completely destitute.
[ترجمه گوگل]هنگامی که او درگذشت، خانواده اش کاملاً فقیر مانده بودند
[ترجمه ترگمان]وقتی مرد، خانواده او کاملا فقیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Meanwhile his Society's inefficiency left him destitute.
[ترجمه گوگل]در همین حال، ناکارآمدی انجمن او را تهیدست کرد
[ترجمه ترگمان]در این ضمن، ناکارآمدی جامعه او را درمانده کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Naturally this had immediate consequences for the destitute fed by the church chest that rich believers funded.
[ترجمه گوگل]طبیعتاً این عواقب فوری برای فقرایی داشت که از صندوق کلیسا تغذیه می کردند که مؤمنان ثروتمند تأمین مالی می کردند
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که این امر عواقب آنی برای فقرا فراهم کرده بود که توسط صندوق کلیسا تامین می شد که مومنان ثروتمند آن را تامین می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It has become finally clear that packing largely destitute and idle people into public housing creates a rotten place to live.
[ترجمه گوگل]سرانجام مشخص شد که جمع کردن افراد عمدتاً بی بضاعت و بیکار در خانه های عمومی مکانی پوسیده برای زندگی ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]در نهایت مشخص شد که بسته بندی کردن افراد فقیر و بی کار در خانه های عمومی باعث ایجاد یک مکان فاسد برای زندگی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Everywhere he went, people were destitute, and all of those people offered him something to eat.
[ترجمه گوگل]هر جا می رفت مردم تهی دست بودند و همه آن مردم به او غذا می دادند
[ترجمه ترگمان]هر جا که می رفت، مردم فقیر بودند، و همه مردم چیزی برای خوردن به او می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The first was from a destitute young woman about to be evicted and threatening to gas her four children, then herself.
[ترجمه گوگل]اولی مربوط به یک زن جوان بی بضاعت بود که در شرف اخراج بود و چهار فرزندش را تهدید می کرد که بعد خودش را گاز می گیرد
[ترجمه ترگمان]اولی از زن فقیری بود که می خواست از خانه بیرون رانده شود و تهدید کند که چهار فرزندش را گاز می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the main, the destitute wayfarers were treated well.
[ترجمه گوگل]در اصل با رهگذران بی بضاعت به خوبی رفتار می شد
[ترجمه ترگمان]در خیابان اصلی، رهگذران بی پناه به خوبی رفتار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. For the destitute, the impoverished, the sick, the hunted and the bereft, life was intolerably precarious.
[ترجمه گوگل]برای فقرا، فقرا، بیماران، شکار شدگان و محرومان، زندگی به طرز غیرقابل تحملی مخاطره آمیز بود
[ترجمه ترگمان]برای تهیدستان، تهیدست، بیمار، شکار شده و محروم، زندگی به طور غیرقابل تحملی متزلزل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The local government provided relief for the destitute.
[ترجمه گوگل]دولت محلی برای فقرا امداد رسانی کرد
[ترجمه ترگمان]دولت محلی برای نیازمندان کمک های امدادی تامین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بینوا (اسم)
destitute

عاری (صفت)
void, free, bare, devoid, destitute, exempt

خالی (صفت)
void, empty, hollow, vacuous, destitute, deprived, vacant, coreless, unoccupied, indigent, unloaded, uncharged, tenantless

بی چاره (صفت)
forlorn, poor, shiftless, destitute, desperate, hapless, helpless, incurable, wretched

نیازمند (صفت)
destitute, needy, needful

لات و لوت (صفت)
destitute

انگلیسی به انگلیسی

• poor, impoverished, penniless, needy, poverty-stricken
someone who is destitute has no money or possessions; a formal word. adjective here but can also be used as a plural noun. e.g. she began helping the destitute and dying in calcutta nearly forty years ago.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Extremely poor or lacking the necessities of life 🥀🥺
🔍 مترادف: Impoverished, needy
✅ مثال: The charity aims to provide aid to destitute families living in the city
Left . . . . . destitute
بی خانمان کردن
فقیر کردن
بیچاره کردن
The floods left many people destitute
Meanwhile his Society's inefficiency�left him destitute
۱. فقیر. تهی دست. بینوا ۲. فاقدِ
مثال:
And feed the destitute and the needy
و به تهی دست و مستمند غذا دهید.
�وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ�
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : destitution
صفت ( adjective ) : destitute
قید ( adverb ) : _
دو معنی داره
1 - فقیر
2 - خالی از، فاقد
very poor
بی خانمان - فقیر - کارتون خواب - همین بنده خداهایی که هیچی ندارن لباساشون پاره پورست و رو کارتون میخوابن
• poor, impoverished, penniless, needy, poverty - stricken
• someone who is destitute has no money or possessions; a formal word. adjective here but can also be used as a plural noun. e. g. she began helping the destitute and dying in calcutta nearly forty years ago.
...
[مشاهده متن کامل]

بی خانمان
درمانده

بپرس