destined

/ˈdestənd//ˈdestɪnd/

مقدر، عازم

جمله های نمونه

1. destined for
1- عازم،رهسپار،به مقصد

2. funds destined for the construction of the road
بودجه ای که برای ساختن راه اختصاص داده شده بود

3. a letter destined for kashan
نامه ای که به مقصد کاشان ارسال شده بود

4. he was destined for greatness
مقدر شده بود که آدم بزرگی بشود.

5. he was destined to die young
سرنوشت او این بود که در جوانی بمیرد.

6. they were destined to get married and form a family
مقدر بود که ازدواج کنند و خانواده ای تشکیل بدهند.

7. His parents destined him for a career at the Bar.
[ترجمه گوگل]والدینش او را برای شغلی در بار تعیین کردند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش او را برای شغلی در کانون وکلا تعیین کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His parents destined him for the church.
[ترجمه گوگل]پدر و مادرش او را برای کلیسا تعیین کردند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش او را به کلیسا کشیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. London seems destined to lose more than 000 hospital beds.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد لندن بیش از 000 تخت بیمارستانی را از دست بدهد
[ترجمه ترگمان]لندن ظاهرا بیش از ۰۰۰ تخت بیمارستانی از دست می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She seemed destined for a successful career.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او برای یک حرفه موفق مقدر شده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که سرنوشت موفق و موفق به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. From childhood, Britney Spears seemed destined for stardom.
[ترجمه گوگل]از دوران کودکی، بریتنی اسپیرز برای ستاره شدن به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]از کودکی، بریتنی اسپیرز (Britney Spears)به نظر می رسید که ستاره هاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was destined from his birth to enter into the church.
[ترجمه گوگل]مقدر بود که از بدو تولد وارد کلیسا شود
[ترجمه ترگمان]مقدر بود که از بدو تولد به کلیسا وارد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The flight was destined for Cairo.
[ترجمه گوگل]مقصد این پرواز قاهره بود
[ترجمه ترگمان]مقصد این پرواز قاهره بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Those books were destined for her.
[ترجمه گوگل]آن کتاب ها برای او مقدر شده بود
[ترجمه ترگمان]این کتاب ها برای او مقدر شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. David was originally destined to the bar.
[ترجمه گوگل]دیوید در ابتدا به بار بود
[ترجمه ترگمان]دیوید در اصل به بار آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Everyone knew that Muriel was destined for great things.
[ترجمه فرشاد] همه می دانستند که سرنوشت میوریل برای کارهای بزرگی رقم خورده بود
|
[ترجمه گوگل]همه می دانستند که موریل برای چیزهای بزرگ مقدر شده است
[ترجمه ترگمان]همه می دونستند که \"میوریل\" برای چیزهای بزرگ مقدر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• meant for, bound, intended for, fated
if someone or something is destined for a particular experience, that experience cannot be prevented.

پیشنهاد کاربران

سرنوشت
به مقصد
قراره، قرار بود، راهی شدن به : قرار بود بره به لیورپول اما منصرف شد!
مُقدَّر
محتوم
از پیش معیّن
قسمتش بوده است
خدا براش خواسته
انتخاب شده
از پیش تعیین شده ، سرنوشت

به سبب
مقدر ، در نظر گرفته شده
مصمم، پافشار

بپرس