destabilize

/diˈsteɪbəˌlaɪz//diˈsteɪbəˌlaɪz/

معنی: بی ثبات کردن، غیر ثابت کردن
معانی دیگر: (ثبات چیزی را به هم زدن) بی ثبات کردن، ناپایدار کردن، ناپابرجا کردن

جمله های نمونه

1. foreign agents tried to destabilize his government
عوامل خارجی کوشیدند دولت او را متزلزل کنند.

2. They uncovered a plot to destabilize the government.
[ترجمه گوگل]آنها نقشه ای را برای بی ثبات کردن دولت فاش کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها توطئه ای برای بی ثبات کردن دولت کشف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Terrorist attacks on senior officials were threatening to destabilize the government.
[ترجمه گوگل]حملات تروریستی به مقامات ارشد تهدیدی برای بی ثبات کردن دولت بود
[ترجمه ترگمان]حملات تروریستی به مقامات ارشد تهدید به بی ثبات کردن دولت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Their sole aim is to destabilize the Indian government.
[ترجمه گوگل]تنها هدف آنها بی ثبات کردن دولت هند است
[ترجمه ترگمان]تنها هدف آن ها بی ثبات کردن دولت هند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The terrorists were planning acts of sabotage to destabilize the country.
[ترجمه گوگل]تروریست ها در حال برنامه ریزی اقدامات خرابکارانه برای بی ثبات کردن کشور بودند
[ترجمه ترگمان]تروریست ها در حال برنامه ریزی برای کارشکنی در بی ثبات کردن کشور بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Further increases in imports could destabilize the economy.
[ترجمه گوگل]افزایش بیشتر واردات می تواند اقتصاد را بی ثبات کند
[ترجمه ترگمان]افزایش بیشتر در واردات می تواند اقتصاد را بی ثبات کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Apparently the CIA acted to destabilize Communist governments.
[ترجمه گوگل]ظاهراً سیا برای بی ثبات کردن دولت های کمونیستی اقدام کرد
[ترجمه ترگمان]ظاهرا سازمان سیا اقدام به بی ثبات کردن دولت های کمونیست کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A new cycle of chain reactions could destabilize the system of people who use, provide and pay for health care.
[ترجمه گوگل]چرخه جدیدی از واکنش‌های زنجیره‌ای می‌تواند سیستم افرادی را که از مراقبت‌های بهداشتی استفاده می‌کنند، ارائه می‌کنند و هزینه آن را پرداخت می‌کنند، بی‌ثبات کند
[ترجمه ترگمان]یک چرخه جدید از واکنش های زنجیره ای می تواند سیستم افرادی که از آن ها استفاده می کنند را بی ثبات کند و هزینه مراقبت های بهداشتی را پرداخت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. At no time can the feed system destabilize an otherwise stable.
[ترجمه گوگل]در هیچ زمانی سیستم تغذیه نمی تواند یک ثبات دیگر را بی ثبات کند
[ترجمه ترگمان]در هیچ زمان نمی توان سیستم فید را ناپایدار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He warned that the fighting in Lebanon could destabilize the Middle East.
[ترجمه گوگل]وی هشدار داد که جنگ در لبنان می تواند خاورمیانه را بی ثبات کند
[ترجمه ترگمان]او هشدار داد که جنگ در لبنان می تواند خاور میانه را بی ثبات کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. "The current wave of Southeast Asian acquisitions could destabilize the region, jeopardizing decades of peace, " warns SIPRI's Asia expert Siemon Wezeman.
[ترجمه گوگل]سیمون ویزمن، کارشناس آسیایی SIPRI هشدار می دهد: «موج کنونی خریدهای آسیای جنوب شرقی می تواند منطقه را بی ثبات کند و چندین دهه صلح را به خطر بیندازد
[ترجمه ترگمان]siemon Wezeman، کارشناس آسیای میانه آنلاین، هشدار می دهد: \" موج کنونی of جنوب شرق آسیا می تواند منطقه را بی ثبات کند و دهه ها صلح را به خطر اندازد \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Terrorist attacks were threatening to destabilize the government.
[ترجمه گوگل]حملات تروریستی تهدیدی برای بی ثبات کردن دولت بود
[ترجمه ترگمان]حملات تروریستی تهدیدی برای بی ثبات کردن دولت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. CredIt'subsidies contributed to inflation and helped destabilize the overall economy.
[ترجمه گوگل]یارانه های CredI's به تورم کمک کرد و به بی ثباتی کل اقتصاد کمک کرد
[ترجمه ترگمان]سوبسیدهای credit به تورم کمک کرده و به بی ثبات کردن اقتصاد کلی کمک کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Among other things, he alleged that MI5 had tried to destabilize the Wilson governments.
[ترجمه گوگل]از جمله، او ادعا کرد که MI5 تلاش کرده است تا دولت‌های ویلسون را بی‌ثبات کند
[ترجمه ترگمان]در بین موارد دیگر، او ادعا کرد که MI۵ تلاش کرده است دولت ویلسون را بی ثبات کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. And it can easily be so strong it will actually destabilize income.
[ترجمه گوگل]و به راحتی می تواند آنقدر قوی باشد که در واقع درآمد را بی ثبات کند
[ترجمه ترگمان]و به راحتی می تواند به قدری قوی باشد که درآمد را ناپایدار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی ثبات کردن (فعل)
vary, destabilize

غیر ثابت کردن (فعل)
destabilize, unfix

انگلیسی به انگلیسی

• make unsteady, make unstable; become unstable (also destabilise)

پیشنهاد کاربران

متزلزل کردن. بی ثبات کردن
مثال:
Truly, Iran destabilized the West’s fortress.
حقیقتا ایران حصار و دژ غرب را متزلزل کرد.
منجر به بی ثباتی شدن
تضعیف کردن/ از بین بردن
دربدر کردن

بپرس