destabilise

جمله های نمونه

1. Any increase in participation would destabilise the political system.
[ترجمه گوگل]هر گونه افزایش مشارکت، نظام سیاسی را بی ثبات می کند
[ترجمه ترگمان]هر افزایشی در مشارکت باعث بی ثباتی در سیستم سیاسی خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I don't want careless talk to destabilise the shares.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم صحبت های بی دقت برای بی ثبات کردن سهام
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم بی دقت در مورد سهام شرکت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is incompetent investors who destabilise markets.
[ترجمه گوگل]این سرمایه گذاران نالایق هستند که بازارها را بی ثبات می کنند
[ترجمه ترگمان]این سرمایه گذاران بی کفایت هستند که بازارها را بی ثبات می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the longer run, you may destabilise Pakistan; and you do nothing to hollow out Islamic terrorism—which cannot be contained for ever.
[ترجمه گوگل]در درازمدت، ممکن است پاکستان را بی ثبات کنید و شما هیچ کاری برای از بین بردن تروریسم اسلامی انجام نمی دهید – که نمی توان آن را برای همیشه مهار کرد
[ترجمه ترگمان]در دراز مدت، شما ممکن است پاکستان را بی ثبات کنید؛ و شما هیچ کاری برای توخالی کردن تروریسم اسلامی انجام نمی دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Could the increasingly protectionist instincts of US politicians destabilise the dollar?
[ترجمه گوگل]آیا غرایز فزاینده حمایت گرایانه سیاستمداران آمریکایی می تواند دلار را بی ثبات کند؟
[ترجمه ترگمان]آیا حس حمایت از حمایت داخلی سیاستمداران ایالات متحده می تواند دلار را بی ثبات کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It would destabilise the euro—for some euro members, such as Ireland and Greece, are not in much better shape than eastern Europe.
[ترجمه گوگل]این امر یورو را بی‌ثبات می‌کند، زیرا برخی از اعضای یورو، مانند ایرلند و یونان، وضعیت بهتری نسبت به اروپای شرقی ندارند
[ترجمه ترگمان]این امر باعث بی ثباتی یورو خواهد شد - برای برخی از اعضای یورو مانند ایرلند و یونان، به شکل بهتری از اروپای شرقی نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Any wave of defaults big enough to destabilise major banks or crimp the government's finances could have consequences not only for China's economy, but for global growth and financial markets as well.
[ترجمه گوگل]هر موجی از نکول به اندازه کافی بزرگ که بانک‌های بزرگ را بی‌ثبات کند یا منابع مالی دولت را دچار مشکل کند، می‌تواند عواقبی نه تنها برای اقتصاد چین، بلکه برای رشد جهانی و بازارهای مالی نیز داشته باشد
[ترجمه ترگمان]هر گونه موج از پیش فرض ها به اندازه کافی بزرگ است که بانک های بزرگ را بی ثبات کند و یا مانع مالی دولت شود نه تنها برای اقتصاد چین، بلکه برای رشد جهانی و بازارهای مالی نیز می تواند پیامدهایی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. And he will probably try to rally the formidable and disgruntled forces of the opposition to destabilise and unseat Mr Sharif.
[ترجمه گوگل]و احتمالاً تلاش خواهد کرد تا نیروهای مهیب و ناراضی مخالفان را برای بی ثبات کردن و برکناری آقای شریف جمع کند
[ترجمه ترگمان]و احتمالا او تلاش خواهد کرد تا نیروهای قوی و ناراضی اپوزیسیون را برای بی ثباتی و سرنگونی آقای شریف بسیج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. President Vinicio Cerezo has blamed the killings on right-wing extremists trying to destabilise his government.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور وینیسیو سرزو این قتل ها را به گردن افراط گرایان راست می اندازد که تلاش می کنند دولت وی را بی ثبات کنند
[ترجمه ترگمان]Vinicio Cerezo، رئیس جمهور، این قتل ها را به دلیل تلاش افراط گرایان جناح راست برای بی ثبات کردن دولت متهم کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Bush's defence policy would not work, would cost too much and would destabilise the world, said Gore.
[ترجمه گوگل]گور گفت که سیاست دفاعی بوش کارساز نخواهد بود، هزینه زیادی خواهد داشت و جهان را بی ثبات خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]گور می گوید که سیاست دفاع بوش کار نخواهد کرد، هزینه زیادی خواهد داشت و جهان را بی ثبات خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. However, we must seek ways to ensure that, in the process, they do not destabilise our domestic agriculture.
[ترجمه گوگل]با این حال، ما باید به دنبال راه هایی باشیم که در این فرآیند، کشاورزی داخلی ما را بی ثبات نکنند
[ترجمه ترگمان]با این حال، ما باید به دنبال راه هایی برای اطمینان از این باشیم که در این روند، آن ها کشاورزی داخلی ما را بی ثبات نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Their strategy seems to be widespread but low- level guerrilla warfare to discredit and destabilise the Phnom Penh government.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد استراتژی آنها جنگ چریکی گسترده اما سطح پایین برای بی اعتبار کردن و بی ثبات کردن دولت پنوم پن است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد استراتژی آن ها گسترده است، اما جنگ های چریکی با سطح پایین برای بی اعتبار کردن و بی ثباتی دولت پنوم پنه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The survey is part of the Bank's wider efforts to spot risks earlier, a core lesson of the financial crisis, so that action can be taken before markets destabilise.
[ترجمه گوگل]این نظرسنجی بخشی از تلاش‌های گسترده‌تر بانک برای تشخیص زودهنگام ریسک‌ها، درس اصلی بحران مالی است، به طوری که می‌توان قبل از بی‌ثباتی بازارها اقدام کرد
[ترجمه ترگمان]این تحقیق بخشی از تلاش های گسترده تر بانک برای تشخیص خطرات پیش از آن است که یک درس مهم از بحران مالی است، به طوری که پیش از بی ثباتی بازار اقدام به عمل می توان انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was a set of critical and rhetorical practices that sought to destabilise the modernist touchstones of identity, historical progress and epistemic certainty.
[ترجمه گوگل]این مجموعه ای از شیوه های انتقادی و بلاغی بود که به دنبال بی ثبات کردن سنگ محک مدرنیستی هویت، پیشرفت تاریخی و قطعیت معرفتی بود
[ترجمه ترگمان]این یک سری از شیوه های انتقادی و بدیع بود که به دنبال بی ثبات کردن معیار modernist هویت، پیشرفت تاریخی و قطعیت شناختی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• make unsteady, make unstable; become unstable (also destabilize)

پیشنهاد کاربران

بپرس