destabilisation

جمله های نمونه

1. This aggressive religious interference in Sri Lanka is a major factor in the destabilisation of the country.
[ترجمه گوگل]این دخالت مذهبی تهاجمی در سریلانکا عامل اصلی بی ثباتی کشور است
[ترجمه ترگمان]این تداخل شدید مذهبی در سریلانکا عاملی مهم در بی ثباتی کشور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. But the implications of his remarks were not lost in Iran, where the US is still spending hundreds of millions of dollars in covert destabilisation programmes.
[ترجمه گوگل]اما پیامدهای سخنان او در ایران از بین نرفته است، جایی که ایالات متحده هنوز صدها میلیون دلار در برنامه های مخفی بی ثبات سازی هزینه می کند
[ترجمه ترگمان]اما تاثیرات اظهارات وی در ایران از دست نرفته است، جایی که آمریکا هنوز صدها میلیون دلار در برنامه های مخفیانه بی ثباتی خرج می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. "If you compare the UK with the albeit small probability of euro destabilisation (from Greece's debt problems), the UK has nowhere near the risk," he said.
[ترجمه گوگل]او گفت: "اگر انگلیس را با احتمال ناچیز بی‌ثباتی یورو (از مشکلات بدهی یونان) مقایسه کنید، انگلیس هیچ خطری ندارد
[ترجمه ترگمان]وی گفت: \" اگر انگلستان را با احتمال بسیار کم بی ثباتی یورو (از مشکلات بدهی یونان مقایسه کنید)، انگلستان به هیچ وجه نزدیک به این خطر نیست \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Thus, far from being stabilising, premature fiscal retrenchment threatens destabilisation of the world economy.
[ترجمه گوگل]بنابراین، کاهش زودهنگام مالی به دور از ثبات، بی ثباتی اقتصاد جهانی را تهدید می کند
[ترجمه ترگمان]بنابراین، پیش از تثبیت شدن، retrenchment مالی زود هنگام بی ثباتی اقتصاد جهان را تهدید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Had not both countries signed a Nordic mutual - defence pact against financial destabilisation?
[ترجمه گوگل]آیا هر دو کشور یک پیمان دفاعی متقابل شمال اروپا در برابر بی ثباتی مالی امضا نکرده بودند؟
[ترجمه ترگمان]آیا دو کشور پیمان دفاع مشترک شمال اروپا علیه بی ثباتی مالی را امضا نکرده بودند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• act of making unstable, act of making unsteady; (politics) process of undermining a government by removing popular or political support (also destabilization)

پیشنهاد کاربران

بی ثباتی، ناپایداری، سستی، نااستواری
فرآیند برهم زدن ثبات یک منطقه یا سیستم یا دولت.

بپرس