🔸 معادل فارسی:
استبدادی رفتار کردن / دیکتاتور شدن / سلطه گر شدن
________________________________________
🔸 تعریف ها:
1. ( سیاسی – انتقادی ) :
تبدیل شدن به یک حاکم مستبد یا رفتار کردن به شیوه ی دیکتاتورانه، معمولاً با تمرکز قدرت، سرکوب مخالفت، و حذف مشارکت
... [مشاهده متن کامل]
مثال: The leader began to despotize after consolidating power.
رهبر بعد از تثبیت قدرت شروع کرد به رفتار استبدادی.
2. ( سازمانی – استعاری ) :
در محیط های غیرسیاسی، اشاره به مدیری که به جای مشارکت، تصمیمات خودسرانه و سلطه گرانه می گیرد
مثال: He despotized the team, ignoring all feedback.
تیم رو قبضه کرد و هیچ بازخوردی رو نادیده گرفت.
3. ( فرهنگی – هشدارآمیز ) :
گاهی در نقد اجتماعی یا فرهنگی برای هشدار نسبت به روندهای خودکامگی یا تمرکز قدرت به کار می ره
مثال: If we don’t resist, the system will despotize.
اگه مقاومت نکنیم، سیستم مستبد می شه.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
tyrannize – dominate – oppress – autocratize – dictate – overrule – subjugate
استبدادی رفتار کردن / دیکتاتور شدن / سلطه گر شدن
________________________________________
🔸 تعریف ها:
1. ( سیاسی – انتقادی ) :
تبدیل شدن به یک حاکم مستبد یا رفتار کردن به شیوه ی دیکتاتورانه، معمولاً با تمرکز قدرت، سرکوب مخالفت، و حذف مشارکت
... [مشاهده متن کامل]
مثال: The leader began to despotize after consolidating power.
رهبر بعد از تثبیت قدرت شروع کرد به رفتار استبدادی.
2. ( سازمانی – استعاری ) :
در محیط های غیرسیاسی، اشاره به مدیری که به جای مشارکت، تصمیمات خودسرانه و سلطه گرانه می گیرد
مثال: He despotized the team, ignoring all feedback.
تیم رو قبضه کرد و هیچ بازخوردی رو نادیده گرفت.
3. ( فرهنگی – هشدارآمیز ) :
گاهی در نقد اجتماعی یا فرهنگی برای هشدار نسبت به روندهای خودکامگی یا تمرکز قدرت به کار می ره
مثال: If we don’t resist, the system will despotize.
اگه مقاومت نکنیم، سیستم مستبد می شه.
________________________________________
🔸 مترادف ها: