despotism

/ˈdespəˌtɪzəm//ˈdespətɪzəm/

معنی: حکومت مطلقه، خود رایی، استبداد، ستم
معانی دیگر: حکومت استبدادی، حکومت مطلقه (بدون پارلمان)، ستمگری، بیداد، مردم آزاری، خودسری، خودکامگی

جمله های نمونه

1. despotism and parliamentary democracy
حکومت استبدادی و مردم سالاری پارلمانی

2. the governor's despotism had become intolerable
مردم آزاری استاندار غیرقابل تحمل شده بود.

3. After years of despotism, the country is now moving towards democracy.
[ترجمه گوگل]پس از سال ها استبداد، اکنون کشور به سمت دموکراسی در حال حرکت است
[ترجمه ترگمان]پس از سال ها استبداد، این کشور اکنون در حال حرکت به سوی دموکراسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Their starting point is bourgeois despotism, which in culture becomes the cultural despotism of the bourgeoisie.
[ترجمه گوگل]نقطه شروع آنها استبداد بورژوایی است که در فرهنگ تبدیل به استبداد فرهنگی بورژوازی می شود
[ترجمه ترگمان]نقطه شروع آن ها استبداد بورژوا است، که در فرهنگ، استبداد فرهنگی طبقه بورژوازی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ministerial despotism could not be profitably run by clerical reactionaries ignorant of the financial world.
[ترجمه گوگل]استبداد وزرا نمی تواند توسط مرتجعین روحانی ناآگاه از دنیای مالی به نحو سودآوری اداره شود
[ترجمه ترگمان]استبداد، استبداد، نمی تواند با کشیشان reactionaries که از دنیای مالی بی اطلاع است، اداره شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In the eighteenth and nineteenth centuries, enlightened despotism, secularism, nationalism and liberalism had all fanned the flames.
[ترجمه گوگل]در قرن هجدهم و نوزدهم، استبداد روشنگرانه، سکولاریسم، ناسیونالیسم و ​​لیبرالیسم همه شعله های آتش را شعله ور کرده بودند
[ترجمه ترگمان]در قرن هجدهم و نوزدهم، استبداد روشنفکر، سکولاریسم، ناسیونالیسم و لیبرالیسم همگی به آتش دامن زده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Cecilia, viuda attacks despotism in the government.
[ترجمه گوگل]سیسیلیا، ویودا به استبداد در دولت حمله می کند
[ترجمه ترگمان]سیسیلیا، viuda، استبداد را در دولت تشدید کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Bureaucracy is the derivation of feudal despotism, it is a long and complex historical phenomenon.
[ترجمه گوگل]بوروکراسی نشأت گرفته از استبداد فئودالی است، این یک پدیده تاریخی طولانی و پیچیده است
[ترجمه ترگمان]این پدیده، برگرفته از استبداد feudal، و این یک پدیده تاریخی طولانی و پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If it does not mean bourgeois despotism, then there is no sense to it at all.
[ترجمه گوگل]اگر به معنای استبداد بورژوایی نباشد، اصلاً معنایی ندارد
[ترجمه ترگمان]اگر به معنای استبداد بورژوا نیست، پس هیچ مفهومی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Diem, a profound traditionalist, ran a family despotism in the oriental manner.
[ترجمه گوگل]دیم، یک سنت‌گرای عمیق، استبداد خانوادگی را به شیوه‌ای شرقی اداره می‌کرد
[ترجمه ترگمان]یک سنت عمیق، یک سنت عمیق، یک استبداد خانواده را در طرز شرقی اداره می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The recognition s of despotism in Chinese and western languages are greatly different.
[ترجمه گوگل]شناخت استبداد در زبان های چینی و غربی بسیار متفاوت است
[ترجمه ترگمان]رسمیت شناختن استبداد در زبان های چینی و غربی بسیار متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Is not liberty the destruction of all despotism - including, of course, legal despotism?
[ترجمه گوگل]آیا آزادی نابودی همه استبدادها - از جمله، البته استبداد قانونی - نیست؟
[ترجمه ترگمان]آیا آزادی همه استبداد از جمله، البته، استبداد قانونی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. One of these forces was dictatorship or despotism.
[ترجمه گوگل]یکی از این نیروها دیکتاتوری یا استبداد بود
[ترجمه ترگمان]یکی از این نیروها دیکتاتوری یا استبداد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Instead, they turn to the law for this despotism, this absolutism, this omnipotence.
[ترجمه گوگل]در عوض، آنها برای این استبداد، این مطلق گرایی، این قدرت مطلق به قانون روی می آورند
[ترجمه ترگمان]در عوض، آن ها به قانون برای این استبداد، این استبداد مطلق، این قدرت مطلق تبدیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Moreover, the character of this despotism was itself shaped by much larger forces - that is, the semifeudal, semicolonial quality of Chinese civilization.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، خصلت این استبداد خود توسط نیروهای بسیار بزرگتر شکل گرفت - یعنی کیفیت نیمه فئودالی و نیمه استعماری تمدن چین
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، شخصیت این استبداد خود را به وسیله نیروهای بزرگتری تشکیل می داد - یعنی، semifeudal، و کیفیت تمدن چین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حکومت مطلقه (اسم)
absolutism, despotism, suzerain, caesarism

خود رایی (اسم)
self-sufficiency, despotism, arrogance, assumption, confidence, assurance, contrariness, conceit, self-confidence, bighead, headstrongness, self-assertion, self-assurance, high-handedness, overconfidence, self-will

استبداد (اسم)
despotism, autarchy, autarky

ستم (اسم)
despotism, violence, cruelty, tyranny, oppression, injustice

انگلیسی به انگلیسی

• tyranny, absolute power and control; dictatorship, rule of a despot
despotism is cruel, unfair government by a ruler or rulers who have a lot of power; a formal word.

پیشنهاد کاربران

خودکامگی گونه ای از شیوه های حکومتی تمامیت خواه و شکلی از حکومت است که در آن قدرت سیاسی در دست یک حاکم خود گمارده قرار دارد. در حکومت خودکامه دامنه اختیارات حاکم و طول دوره حکومت آن ها بسیار است و توزیع قدرت عادلانه نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

خودکامگی نوعی از یکه سالاری است که می تواند توسط یک گروه یا قشر اعمال شود.
مثال؛
“Genghis Khan’s empire was characterized by despotism. ”
In a conversation about political ideologies, someone might argue, “Despotism is the antithesis of democracy and individual freedom. ”
A historian might explain, “Despotism often leads to widespread corruption and the erosion of human rights. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-sovereignty/
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) :
✅️ اسم ( noun ) : despot / despotism
✅️ صفت ( adjective ) : despotic
✅️ قید ( adverb ) : despotically
despotism ( باستان‏شناسی )
واژه مصوب: خودکامگی
تعریف: رفتار هر نظام سیاسی که در آن یک فرد به صورت مطلق و با اِعمال زور حکومت می‏کند
حکومت خودگردان

بپرس