1. She was becoming increasingly despondent about the way things were going.
[ترجمه گوگل]او به طور فزاینده ای نسبت به مسیری که اوضاع پیش می رفت ناامید می شد
[ترجمه ترگمان]به تدریج که اوضاع از پیش می رفت به شدت افسرده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به تدریج که اوضاع از پیش می رفت به شدت افسرده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He became/grew increasingly despondent when she failed to return his phone calls.
[ترجمه گوگل]وقتی او نتوانست به تماس های تلفنی او پاسخ دهد، او به طور فزاینده ای ناامید شد
[ترجمه ترگمان]او زمانی که نتوانست تماس های تلفنی خود را برگرداند، به شدت افسرده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او زمانی که نتوانست تماس های تلفنی خود را برگرداند، به شدت افسرده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. I feel despondent when my work is rejected.
[ترجمه گوگل]وقتی کارم رد می شود احساس ناامیدی می کنم
[ترجمه ترگمان]وقتی کارم رد می شود، احساس یاس می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]وقتی کارم رد می شود، احساس یاس می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He had become rather despondent about his lack of progress.
[ترجمه گوگل]او نسبت به عدم پیشرفت خود نسبتاً مأیوس شده بود
[ترجمه ترگمان]نسبت به عدم پیشرفت خود نسبت به او دلسرد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]نسبت به عدم پیشرفت خود نسبت به او دلسرد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. She started to feel despondent about ever finding a job.
[ترجمه گوگل]او شروع به احساس ناامیدی از یافتن شغل کرد
[ترجمه ترگمان]کم کم داشت از پیدا کردن یک شغل احساس درماندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]کم کم داشت از پیدا کردن یک شغل احساس درماندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He was becoming increasingly despondent about the way things were going.
[ترجمه گوگل]او به طور فزاینده ای نسبت به مسیری که اوضاع پیش می رفت ناامید می شد
[ترجمه ترگمان]به تدریج که اوضاع از پیش می رفت به شدت افسرده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به تدریج که اوضاع از پیش می رفت به شدت افسرده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Patients often feel despondent.
[ترجمه گوگل]بیماران اغلب احساس ناامیدی می کنند
[ترجمه ترگمان]بیماران اغلب احساس درماندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]بیماران اغلب احساس درماندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Tom Ripley had never really been despondent, though he had often looked it.
[ترجمه گوگل]تام ریپلی هرگز واقعاً مأیوس نشده بود، اگرچه اغلب به آن نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]تام ریپلی هرگز از این که بارها به آن نگاه کرده بود احساس پشیمانی نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]تام ریپلی هرگز از این که بارها به آن نگاه کرده بود احساس پشیمانی نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. She was feeling utterly despondent.
[ترجمه Elnaz] او به شدت احساس ناامیدی می کرد.|
[ترجمه گوگل]او به شدت احساس ناامیدی می کرد[ترجمه ترگمان]احساس درماندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. They were tired and despondent, stooped in their waterproof coveralls.
[ترجمه گوگل]آنها خسته و مأیوس بودند، در لباس های ضد آب خم شده بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها خسته و افسرده بودند و در لباس coveralls ضد آب خم شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]آن ها خسته و افسرده بودند و در لباس coveralls ضد آب خم شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. But none of the Cleveland players appeared despondent.
[ترجمه گوگل]اما هیچ یک از بازیکنان کلیولند ناامید به نظر نمی رسید
[ترجمه ترگمان]اما هیچ یک از بازیکنان کلیولند دلسرد به نظر نمی رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اما هیچ یک از بازیکنان کلیولند دلسرد به نظر نمی رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Don't be so despondent.
[ترجمه گوگل]اینقدر ناامید نباش
[ترجمه ترگمان]اینقدر افسرده نباش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اینقدر افسرده نباش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Despondent, Richard called in sick at work for two weeks.
[ترجمه گوگل]ریچارد که مایوس شده بود، به مدت دو هفته در محل کار بیمار تماس گرفت
[ترجمه ترگمان]ریچارد، که به مدت دو هفته در سر کار بیمار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ریچارد، که به مدت دو هفته در سر کار بیمار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. It was senseless to be despondent, anyway, even as Tom Ripley.
[ترجمه گوگل]به هر حال مأیوس بودن حتی مثل تام ریپلی بی معنی بود
[ترجمه ترگمان]به هر حال، حتی به اندازه تام ریپلی افسرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به هر حال، حتی به اندازه تام ریپلی افسرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. William exits fairly despondent and heads for the door.
[ترجمه گوگل]ویلیام نسبتاً ناامید خارج می شود و به سمت در می رود
[ترجمه ترگمان]ویلیام کاملا نومید شد و به طرف در رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ویلیام کاملا نومید شد و به طرف در رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید