despondent

/ˌdɪˈspɑːndənt//dɪˈspɒndənt/

معنی: سیاه، پژمان، محزون، دلسرد، پکر
معانی دیگر: دلمرده، اندوهگین، نومید و مرعوب، افسرده

جمله های نمونه

1. She was becoming increasingly despondent about the way things were going.
[ترجمه گوگل]او به طور فزاینده ای نسبت به مسیری که اوضاع پیش می رفت ناامید می شد
[ترجمه ترگمان]به تدریج که اوضاع از پیش می رفت به شدت افسرده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He became/grew increasingly despondent when she failed to return his phone calls.
[ترجمه گوگل]وقتی او نتوانست به تماس های تلفنی او پاسخ دهد، او به طور فزاینده ای ناامید شد
[ترجمه ترگمان]او زمانی که نتوانست تماس های تلفنی خود را برگرداند، به شدت افسرده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I feel despondent when my work is rejected.
[ترجمه گوگل]وقتی کارم رد می شود احساس ناامیدی می کنم
[ترجمه ترگمان]وقتی کارم رد می شود، احساس یاس می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He had become rather despondent about his lack of progress.
[ترجمه گوگل]او نسبت به عدم پیشرفت خود نسبتاً مأیوس شده بود
[ترجمه ترگمان]نسبت به عدم پیشرفت خود نسبت به او دلسرد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She started to feel despondent about ever finding a job.
[ترجمه گوگل]او شروع به احساس ناامیدی از یافتن شغل کرد
[ترجمه ترگمان]کم کم داشت از پیدا کردن یک شغل احساس درماندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was becoming increasingly despondent about the way things were going.
[ترجمه گوگل]او به طور فزاینده ای نسبت به مسیری که اوضاع پیش می رفت ناامید می شد
[ترجمه ترگمان]به تدریج که اوضاع از پیش می رفت به شدت افسرده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Patients often feel despondent.
[ترجمه گوگل]بیماران اغلب احساس ناامیدی می کنند
[ترجمه ترگمان]بیماران اغلب احساس درماندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Tom Ripley had never really been despondent, though he had often looked it.
[ترجمه گوگل]تام ریپلی هرگز واقعاً مأیوس نشده بود، اگرچه اغلب به آن نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]تام ریپلی هرگز از این که بارها به آن نگاه کرده بود احساس پشیمانی نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was feeling utterly despondent.
[ترجمه Elnaz] او به شدت احساس ناامیدی می کرد.
|
[ترجمه گوگل]او به شدت احساس ناامیدی می کرد
[ترجمه ترگمان]احساس درماندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They were tired and despondent, stooped in their waterproof coveralls.
[ترجمه گوگل]آنها خسته و مأیوس بودند، در لباس های ضد آب خم شده بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها خسته و افسرده بودند و در لباس coveralls ضد آب خم شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But none of the Cleveland players appeared despondent.
[ترجمه گوگل]اما هیچ یک از بازیکنان کلیولند ناامید به نظر نمی رسید
[ترجمه ترگمان]اما هیچ یک از بازیکنان کلیولند دلسرد به نظر نمی رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Don't be so despondent.
[ترجمه گوگل]اینقدر ناامید نباش
[ترجمه ترگمان]اینقدر افسرده نباش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Despondent, Richard called in sick at work for two weeks.
[ترجمه گوگل]ریچارد که مایوس شده بود، به مدت دو هفته در محل کار بیمار تماس گرفت
[ترجمه ترگمان]ریچارد، که به مدت دو هفته در سر کار بیمار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was senseless to be despondent, anyway, even as Tom Ripley.
[ترجمه گوگل]به هر حال مأیوس بودن حتی مثل تام ریپلی بی معنی بود
[ترجمه ترگمان]به هر حال، حتی به اندازه تام ریپلی افسرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. William exits fairly despondent and heads for the door.
[ترجمه گوگل]ویلیام نسبتاً ناامید خارج می شود و به سمت در می رود
[ترجمه ترگمان]ویلیام کاملا نومید شد و به طرف در رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیاه (صفت)
dark, black, joyless, cheerless, darksome, jetty, despondent, unlucky, grimy, jet black, mirthless

پژمان (صفت)
depressed, dejected, despondent

محزون (صفت)
pensive, tragic, somber, sombre, lugubrious, sad, minor, despondent, plaintive, doleful, funereal, mournful, tristful

دلسرد (صفت)
despondent, washed-up

پکر (صفت)
gloomy, pensive, despondent

انگلیسی به انگلیسی

• depressed, dejected, gloomy, melancholy, hopeless
if you are despondent, you are unhappy because you have difficulties that seem hard to overcome.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Dejected or in low spirits 😞
🔍 مترادف: Dejected, hopeless
✅ مثال: After receiving the news of her rejection, she felt despondent for days
۱. نومید. مایوس ۲. نومیدانه ۳. افسرده. غمگین. اندوهگین
مثال:
Joanna looked despondent.
جوانا نومید و مایوس به نظر می رسید.
احساس یاس کردن
مایوس شدن
احساس درماندگی کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : despond
✅️ اسم ( noun ) : despondency
✅️ صفت ( adjective ) : despondent
✅️ قید ( adverb ) : despondently
❗️نکته: فعلِ despond یک فعل منسوخ است و دیگر استفاده نمی شود اما اسم، صفت و قید آن به طور کاملا رایج در انگلیسی استفاده می شوند
...
[مشاهده متن کامل]

سرخورده و ناامید، پکر
سَر خورده
روحیه نداشتن به خاطر نا امیدی
I 'm so despondent these days

بپرس