despond

/dɪˈspɒnd//dɪˈspɒnd/

معنی: افسرده شدن، مایوس شدن، تنگدل شدن، دلسرد شدن
معانی دیگر: خود را باختن، جرات خود را از دست دادن، ناامید شدن، دلسرد و مرعوب شدن، دلزده و محزون شدن، قوت قلب خود را از دست دادن، سرخوردگی، ناامیدی، یاس

جمله های نمونه

1. the slough of despond
ورطه ی نومیدی و غم

2. despite repeated defeats, he did not despond
علی رغم شکست های پی درپی دلسرد و افسرده نشد.

3. The name of the slough was Despond.
[ترجمه گوگل]اسم لجنکش Despond بود
[ترجمه ترگمان]نام باتلاق نومیدی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He saved her from the slough of despond.
[ترجمه گوگل]او را از غبار ناامیدی نجات داد
[ترجمه ترگمان]او را از باتلاق of نجات داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Many commentators now believed that Kasparov was finished, that psychologically he could not recover from such a slough of despond.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مفسران اکنون بر این باور بودند که کاسپاروف به پایان رسیده است و از نظر روانی نمی تواند از چنین غم و اندوه نجات یابد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مفسران معتقدند که that تمام شده است، که از نظر روانشناسی نمی تواند از چنین a despond رهایی یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The picture are memorable: Vanity Fair the Slough of Despond, Giant Despair the Delectable Mountain.
[ترجمه گوگل]تصویر به یاد ماندنی است: Vanity Fair Slough of Despond، Giant Despair the Delectable Mountain
[ترجمه ترگمان]این تصویر به یاد ماندنی است: ونیتی فیر، کوه Despond، کوه Giant کوه Delectable
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She could have been trying to encourage a patient who threatened to despond.
[ترجمه گوگل]او می‌توانست در تلاش باشد تا بیمار را تشویق کند که تهدید به ناامیدی کرده است
[ترجمه ترگمان]می توانست یک بیمار را تشویق کند که تهدید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Since we don't want to be very rich, we will not feel despond because poor.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که ما نمی خواهیم خیلی ثروتمند باشیم، به دلیل فقیر بودن احساس ناامیدی نخواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]از آنجایی که ما نمی خواهیم بسیار ثروتمند باشیم، احساس despond بودن را نداریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. At that time the country was in the slough of despond.
[ترجمه گوگل]در آن زمان کشور در تنگنای ناامیدی قرار داشت
[ترجمه ترگمان]در آن زمان، کشور در the افسرده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We must do something to save him from the slough of Despond.
[ترجمه گوگل]ما باید کاری کنیم تا او را از شر دسپوند نجات دهیم
[ترجمه ترگمان]ما باید کاری کنیم که او را از باتلاق نومیدی نجات دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

افسرده شدن (فعل)
dampen, sadden, gloom, despond, languish

مایوس شدن (فعل)
despond, despair

تنگدل شدن (فعل)
despond

دلسرد شدن (فعل)
keel, despond

انگلیسی به انگلیسی

• despondency, depression, melancholy
become despondent or discouraged, become depressed

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : despond
✅️ اسم ( noun ) : despondency
✅️ صفت ( adjective ) : despondent
✅️ قید ( adverb ) : despondently
❗️نکته: فعلِ despond یک فعل منسوخ است و دیگر استفاده نمی شود اما اسم، صفت و قید آن به طور کاملا رایج در انگلیسی استفاده می شوند
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس