despicable

/ˌdɪˈspɪkəbl̩//dɪˈspɪkəbl̩/

معنی: خوار، پست، مطرود، زبون، نکوهش پذیر
معانی دیگر: نفرت انگیز، بیزار کننده، بیزارگر، (بسیار) ناپسند، آریغ انگیز، (بسیار) ناستوده، سفله، مذموم

جمله های نمونه

1. From beginning to end his conduct had been despicable and wicked.
[ترجمه سیمین بهروزی] من ناهنجار
|
[ترجمه گوگل]از ابتدا تا انتها رفتار او نفرت انگیز و شریرانه بود
[ترجمه ترگمان]از آغاز تا پایان رفتار او زشت و شریر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It was despicable of her to lie about her friend.
[ترجمه سولماز تبریزی] این که در مورد دوستش دروغ گفت کار ناپسندی بود.
|
[ترجمه گوگل]دروغ گفتن در مورد دوستش برای او نفرت انگیز بود
[ترجمه ترگمان]از او نفرت داشت که در مورد دوستش دروغ بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It's despicable the way he treats those kids.
[ترجمه saye] طرز رفتار او با بچه ها نفرت انگیز است.
|
[ترجمه گوگل]رفتار او با این بچه ها نفرت انگیز است
[ترجمه ترگمان]این طرز رفتار او با بچه ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was an absolutely despicable thing to do.
[ترجمه گوگل]این یک کار کاملاً نفرت انگیز بود
[ترجمه ترگمان]واقعا کار نفرت انگیزی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This is a despicable fraud . Just imagine that he has the effrontery to say it.
[ترجمه گوگل]این یک تقلب نفرت انگیز است فقط تصور کنید که او برای گفتن آن وقاحت دارد
[ترجمه ترگمان] این یه کلاه برداری کثیفه فقط تصور کن که این جسارت را دارد که این حرف را بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is despicable to desert your children.
[ترجمه گوگل]این نفرت انگیز است که فرزندان خود را ترک کنید
[ترجمه ترگمان]این کار نفرت انگیز است که بچه هات را ترک کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Minister said the bombing was a despicable crime.
[ترجمه گوگل]وزیر گفت این بمب گذاری یک جنایت نفرت انگیز بود
[ترجمه ترگمان]وزیر گفت که این بمب گذاری یک جرم نفرت انگیز بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Ingratitude is a despicable vice.
[ترجمه گوگل]ناسپاسی یک رذیله نفرت انگیز است
[ترجمه ترگمان]حق ناشناسی بد ذات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To fail was considered despicable.
[ترجمه Mojtaba] شکست خوردن به عنوان خواری به شمار می امد.
|
[ترجمه گوگل]شکست را نفرت انگیز می دانستند
[ترجمه ترگمان] شکست دادن به حساب نفرت انگیزی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Abusing a child is a despicable act.
[ترجمه گوگل]آزار و اذیت کودک یک عمل نفرت انگیز است
[ترجمه ترگمان]abusing یک بچه کار نفرت انگیزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It's despicable to make me admit it.
[ترجمه گوگل]این نفرت انگیز است که من را مجبور به اعتراف کنید
[ترجمه ترگمان]نفرت انگیزه که مجبورم کنی اقرار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This shows inhumanity because it is despicable to convict a man of a crime of which you know he is innocent.
[ترجمه گوگل]این امر غیرانسانی بودن را نشان می دهد زیرا محکوم کردن مردی به جرمی که می دانید او بی گناه است، نفرت انگیز است
[ترجمه ترگمان]این inhumanity است، چون برای محکوم کردن یک مرد جنایت کار نفرت انگیزی است که شما می دانید او بی گناهه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That Tyson chose the most flagrant, revolting and despicable way to cheat says something about the basic character of the man.
[ترجمه گوگل]اینکه تایسون آشکارترین، طغیان‌کننده‌ترین و نفرت‌انگیزترین راه را برای تقلب انتخاب کرد، چیزی در مورد شخصیت اصلی این مرد می‌گوید
[ترجمه ترگمان]که تایسون the و نفرت انگیز و نفرت انگیز را انتخاب کرد تا درباره شخصیت اساسی آن مرد چیزی بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He's a despicable human being!
[ترجمه گوگل]او یک انسان حقیر است!
[ترجمه ترگمان]او یک انسان نفرت انگیز است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوار (صفت)
abject, contemptible, debased, degraded, despicable, abused, wretched, hangdog

پست (صفت)
humble, abject, base, ignoble, vile, poor, mean, contemptible, despicable, inferior, lowly, slight, small, little, subservient, base-born, brutish, infamous, villainous, vulgar, caddish, shoddy, bathetic, pimping, low, brummagem, cheap, menial, lousy, currish, sordid, dishonorable, runty, servile, footy, wretched, poky, hokey-pokey, lowborn, ungenerous, lowbred, low-level, shabby, picayune, pint-size, pint-sized, scurvy, snippy, third-rate

مطرود (صفت)
despicable, outcast, banished, rejected, expelled, thrown, cast, expeled, outcaste

زبون (صفت)
humble, despicable

نکوهش پذیر (صفت)
despicable

انگلیسی به انگلیسی

• contemptible, nasty, abominable
a despicable person or action is extremely nasty or evil.

پیشنهاد کاربران

نفرت انگیز. مشمئز کننده
مثال:
to desert was despicable in their eyes
Despicable is an adjective that means very unpleasant or bad, causing strong feelings of dislike or contempt. It comes from the Latin word despicere, which means “to look down on”. Some synonyms of despicable are contemptible, detestable, loathsome, and vile. Some antonyms of despicable are admirable, respectable, likable, and noble.
...
[مشاهده متن کامل]

Despicable صفتی است که به معنای بسیار ناخوشایند یا بد است که باعث ایجاد احساس شدید بیزاری یا تحقیر می شود. این واژه از کلمه لاتین despicere گرفته شده است که به معنای به پایین نگاه کردن است.
برخی از مترادف ها عبارتند از
contemptible, detestable, loathsome, and vile
برخی از متضادها؛
admirable, respectable, likable, and noble
تعدادی مثال؛
He was a despicable tyrant who oppressed his people.
She felt despicable for betraying her best friend.
The jury found him guilty of the despicable crime.
They condemned his despicable actions as a violation of human rights.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/despicable
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : despise
✅️ اسم ( noun ) : despisal
✅️ صفت ( adjective ) : despicable
✅️ قید ( adverb ) : despicably
نفرت انگیز
نفرت/رقت انگیز
adjective
[more despicable; most despicable] somewhat formal : very bad or unpleasant : deserving to be despised
◀️She is a despicable traitor.
◀️It was a despicable [=contemptible] act of racism
DESPICABLY
◀️He behaved despicably
حقیر
deserving hatred and contempt.
چندش آور
انزجار آور
تحقیر
بد و زننده و شیطنت امیز
شرور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس