desperate

/ˈdesprət//ˈdespərət/

معنی: بسیار سخت، از جان گذشته، ناامید، بسیار بد، بی امید، بی چاره، فرومانده
معانی دیگر: نومیدانه، از روی استیصال، از روی ناچاری، از روی ناگزیری، از روی درماندگی، مذبوحانه، نومید کننده، یاس آور، دست از جان شسته، خطرناک، شدیدا نیازمند یا متمایل، تشنه ی چیزی، وخیم، یاس انگیز، نومیدگر، حاد، مبرم، نا امیدوار، مایوس

جمله های نمونه

1. desperate diseases must have desperate cures
بیماری های شدید نیاز به درمان جدی دارند

2. desperate poverty
فقر نومید کننده

3. a desperate criminal
بزهکار از جان گذشته

4. a desperate illness
بیماری وخیم

5. a mother's desperate attempts to revive her dead child
کوشش های مذبوحانه ی مادر برای احیای فرزند مرده اش

6. the country's desperate need for reforms
نیاز مبرم کشور به اصلاحات

7. to be desperate for affection
تشنه ی محبت بودن

8. the situation was desperate and england stood alone against hitler
وضعیت نومید کننده بود و انگلیس تنها در مقابل هیتلر ایستادگی می کرد.

9. the old woman was desperate for money
پیرزن سخت محتاج پول بود.

10. hunger had made them so desperate that they would not flinch at anything
گرسنگی آنقدر جان آنها را به لب آورده بود که از هیچ کاری روگردان نبودند.

11. his wife's verbal onslaughts had made him desperate
حملات شدید لفظی زنش او را مستاصل کرده بود.

12. Somewhere out there was a desperate man, cold, hungry, hunted.
[ترجمه تجلی] در جایی بیرون از آنجا، مردی درمانده بود؛ یخ کرده، گرسنه و هراسان.
|
[ترجمه گوگل]جایی بیرون مردی ناامید، سرد، گرسنه، شکار شده بود
[ترجمه ترگمان]یه جایی اون بیرون یه مرد بیچاره، سرد، گرسنه، شکار کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was desperate when he lost all his money.
[ترجمه محمد مهدی] او پس از اینکه همه پولش را از دست داد، مستاصل شد.
|
[ترجمه Jisung] او بعد از از دست دادن کل پول هایش نا امید شده بود
|
[ترجمه گوگل]وقتی همه پولش را از دست داد، مستأصل بود
[ترجمه ترگمان]وقتی همه پولش رو از دست داد خیلی داغون شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A desperate tiredness set in after hours of anxious waiting.
[ترجمه گوگل]خستگی مأیوس کننده پس از ساعت ها انتظار مضطرب به وجود آمد
[ترجمه ترگمان]پس از چند ساعت انتظار، خستگی ناشی از ناامیدی به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They are in desperate need of food and shelter.
[ترجمه محمد مهدی] آنها نیاز اجتناب ناپذیری به غذا و سرپناه دارند.
|
[ترجمه تجلی] آنها شدیدا نیازمند غذا و سرپناه هستند.
|
[ترجمه گوگل]آنها نیاز مبرمی به غذا و سرپناه دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها نیازمند غذا و سرپناه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The company is in desperate trouble financially.
[ترجمه گوگل]این شرکت از نظر مالی در مضیقه است
[ترجمه ترگمان]این شرکت از نظر مالی دچار مشکل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I was starting to get desperate.
[ترجمه محمد مهدی] به تدریج داشتم ناامید و مستاصل می شدم.
|
[ترجمه گوگل]کم کم داشتم ناامید میشدم
[ترجمه ترگمان]کم کم داشتم نا امید می شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. They are desperate to erase the memory of that last defeat in Cardiff.
[ترجمه محمد مهدی] آنها ناگزیرند تا خاطره شکست اخیر در کاردیف را به فراموشی بسپارند.
|
[ترجمه گوگل]آنها ناامید هستند که خاطره آخرین شکست در کاردیف را پاک کنند
[ترجمه ترگمان]اونا خیلی نا امید هستن که خاطره آخرین شکست در کاردیف رو پاک کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. There were the sounds of a desperate struggle.
[ترجمه گوگل]صداهای مبارزه ناامیدانه به گوش می رسید
[ترجمه ترگمان]صدای کش مکش نومیدانه به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. I heard sounds of a desperate struggle, just above my room.
[ترجمه گوگل]صدای مبارزه ای ناامیدانه را درست بالای اتاقم شنیدم
[ترجمه ترگمان]صدای کش مکش ناامیدی را شنیدم، درست بالای اتاق من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Stores are getting desperate after two years of poor sales.
[ترجمه گوگل]پس از دو سال فروش ضعیف، فروشگاه ها ناامید شده اند
[ترجمه ترگمان]فروشگاه ها بعد از دو سال فروش ضعیف ناامید می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بسیار سخت (صفت)
crucial, desperate

از جان گذشته (صفت)
desperado, desperate

ناامید (صفت)
disappointed, desperate

بسیار بد (صفت)
detestable, devilish, terrible, desperate

بی امید (صفت)
desperate

بی چاره (صفت)
forlorn, poor, shiftless, destitute, desperate, hapless, helpless, incurable, wretched

فرومانده (صفت)
poor, weary, desperate, helpless, distressed

انگلیسی به انگلیسی

• hopeless, despairing; dangerous, violent; terrible, bad
if you are desperate, you are in such a bad situation that you will try anything to change it.
if you are desperate for something, you want or need it very much indeed.
a desperate situation is very difficult or dangerous.

پیشنهاد کاربران

A desperate person will try anything to do or change something
Desperate times call for desperate measures
زمانهای سخت و بد اقدامات مبرم و جدی می طلبد
نا امید بود یه جورایی شبیه دپرس بودنه
دلم لک زده
مثلاً:
I am desperate for a swim.
دلم لک زده برای شنا
ناامید، وضعیت ناامیدکننده
مثال: He was desperate for help after losing his job.
او پس از از دست دادن شغلش، از کمک ناامید شد.
Hope less
desperate for a cigarette
محتاج یک نخ سیگار
Desperate : ناامیدی
Exasperate : خشم
Desperate FOR money or affection تشنه پول یا محبت
We are in desperate need of money نیاز مبرم به پول
Desperate illness بیماری سخت
Desperate attempt to escape تلاش مذبوحانه یا از روی استیصال برای فرار ( از روی ناچاری )
...
[مشاهده متن کامل]

Desperate criminal تبهکار از جان گذشته
Hunger made them desperate گرسنگی انها را جان به لب کرده بود
We are in desperate situation تو شرایط ناامید کننده ( مایوس کننده ) هستیم
I had no money left and was desperate پولی نداشتم و درمانده ( مستاصل ) شده بودم

very serious or dangerous and become frustrated
Die, then you will realize how desperate you were to live.
بمیر, اون وقت میفهمی چقدر دلت میخواسته که زندگی کنی
شدیداً نیازمند
بدبخت
خواستار انجام کاری به هر قیمتی
نشئه
به تنگ آمده
برای چیزی له له زدن
● تقلاگونه
ناامید_ سرخورده _ ناگزیر
طاقت فرسا
مستاصل، در به در ، ترکیده
With little hope, and ready to do anything to improve the situation
محتاج داشتن چیزی. . . نیازمند چیزی بودن
گاهی خوب است این کلمه را مذبوحانه ترجمه کرد
مثلا در عبارت
In a desperate effort
در تلاشی مذبوحانه
لجوج، یکدنده
در مورد شرایط به معنی وخیم و خیلی بد و جدی است.
شدیدا نیازمند یا تشنه چیزی
نقطه ی مقابل hopeful هست. یعنی وقتی میگن you're so desperate یعنی هیچ امیدی بهت نیست دیگه. خیلی داغونی و دیشه نمیشه روت حساب کرد
حالت اضطرار
As he left the theatre, the singer was set upon by fans desperate for autographs
همانطور که خواننده سالن رو ترک می کرد، توسط طرفداران تشنه دیدارش محاصره شد جهت امضا و عکس یادگاری، طوری که نمی تونست ازشون رد بشه
( of a situation )
extremely serious or dangerous
وخیم و خطرناک
در خطر - جدی
( شوخی بردار نیست )
grave
serious
dangerous
risky
perilous
hazardous
critical

last - chance
Lost
Do - or - die
Desperate attempt
Deperare chances

عاجزانه
نیاز مبرم، محتاج
the country's desperate need for reforms
the old woman was desperate for money
سخت، شدید ( اشاره به وخامت )
desperate poverty
The situation is desperate - we have no food, very little water and no medical supplies.
شدید ( مبرم )
He has a desperate desire to succeed.
...
[مشاهده متن کامل]

خواهان و خواستار ( شدید ) ، متقاضی
They are desperate for help.
I'm desperate for a drink!
از روی ناامیدی و استیصال
he doctors made one last desperate attempt/effort to save the boy's life.
خطری
This man is desperate and should not be approached since he may have a gun.

( شرایط، اقدامات، تلاش ها ) مایوس کننده
a desperate shortage of doctors کمبود مایوس کننده ی دکترها
a d esperate attempt to escape یک اقدام مایوس کننده برای فرار
Adjective :
گیج و سردرگم
Confused
افسرده، دپرس
در به در
بسیار سخت، بی امید
شرایط نا امید کننده
اشتیاق
درمانده
وخیم و جدی
Frustrated
Terrible
Eager, wanting, longing, yearning
In want of
مشتاق، پر اشتیاق، مای بودن به چیزی، خواستار چیزی
مستاصل - ناچار
بی قرار
نافرجام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٠)

بپرس