desolate

/ˈdesələt//ˈdesəleɪt/

معنی: متروک، خراب، ویران، حزین، بی جمعیت، مخروبه کردن، ویران کردن، از ابادی انداختن
معانی دیگر: تنها، تک، یکه و تنها، بی کس، خالی از سکنه، چول، پرت، سوت و کور، متروکه، واهشته، غیرقابل سکنی، در حال ویرانی، به صورت مخروبه، مسکین، فلاکت زده، بینوا، درمانده، فلاکت بار، زار، چول کردن، خالی از سکنه کردن، سوت و کور کردن، واهشته کردن، ترک کردن، گذاشتن و رفتن، دچار هجران کردن، فلاکت زده کردن، مفلوک کردن، به حال زار درآوردن، درمانده کردن، مسکین کردن، بینوا کردن، غیرقابل زیست کردن

جمله های نمونه

1. a desolate house
خانه ی متروکه

2. the city's most desolate neighborhood
ویرانه ترین محله ی شهر

3. the weak and the desolate
ناتوانان و مسکینان

4. his departure made his mother desolate
رفتن او مادرش را غمزده کرد.

5. i am tired of this desolate life
از این زندگی فلاکت بار خسته ام.

6. after the death of her husband, she felt completely desolate
پس از مرگ شوهرش کاملا احساس بی کسی می کرد.

7. The house stands desolate and empty.
[ترجمه گوگل]خانه متروک و خالی است
[ترجمه ترگمان]خانه خالی و خالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The city was burnt to a desolate waste.
[ترجمه گوگل]شهر در حال سوختن به یک زباله متروکه تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]شهر به کلی از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The house stood in a bleak and desolate landscape.
[ترجمه گوگل]خانه در منظره ای تاریک و متروک ایستاده بود
[ترجمه ترگمان]خانه در یک منظره غم انگیز و متروک ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The house was desolate, ready to be torn down.
[ترجمه گوگل]خانه متروک بود و آماده تخریب بود
[ترجمه ترگمان]خانه خالی و آماده برای پاره شدن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The moors looked bleak and desolate in the rain.
[ترجمه گوگل]دریاچه ها در باران تاریک و متروک به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان]در میان باران هوا سرد و متروک به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We all felt absolutely desolate when she left.
[ترجمه گوگل]وقتی او رفت، همه ما کاملاً احساس مهجوریت کردیم
[ترجمه ترگمان]وقتی او رفت همه ما کاملا احساس تنهایی می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He has been desolate since his wife died.
[ترجمه گوگل]او از زمانی که همسرش مرده، ویران شده است
[ترجمه ترگمان]از زمان مرگ همسرش، او تنها بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The town has a desolate visage.
[ترجمه گوگل]شهر چهره ای متروک دارد
[ترجمه ترگمان]این شهر، صورت desolate دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She felt desolate when her closest friend moved away.
[ترجمه گوگل]وقتی نزدیکترین دوستش از آنجا رفت، احساس مهجوریت کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی نزدیک ترین دوستش از او دور شد، احساس تنهایی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She was utterly desolate after losing her baby.
[ترجمه گوگل]او پس از از دست دادن نوزادش کاملاً بی‌حوصله بود
[ترجمه ترگمان]بعد از این که بچه را از دست داد، کاملا تنها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متروک (صفت)
abandoned, obsolete, left, forlorn, desolate, derelict, lonely, antiquated, lorn

خراب (صفت)
desolate, bad, spoiled, rotten, ill, ruined, devastated, impaired, ruinous, miscreant, depraved, rotten-hearted, tumble-down, wasted

ویران (صفت)
desolate, ruinous, subversive, dilapidated

حزین (صفت)
desolate

بی جمعیت (صفت)
desolate

مخروبه کردن (فعل)
desolate

ویران کردن (فعل)
desolate, destroy, harry, ravage, rubble, throw, demolish, havoc, raze, devastate, ruinate, kayo, knockout

از ابادی انداختن (فعل)
desolate, depopulate

انگلیسی به انگلیسی

• make miserable; abandon, neglect; deprive of inhabitants, depopulate
abandoned, lonesome, neglected; miserable
a desolate place is empty of people and looks depressing.
if someone is desolate, they feel very lonely and depressed.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Barren or deserted; lacking life or inhabitants 🌵
🔍 مترادف: Barren, bleak
✅ مثال: The desolate landscape stretched for miles, with nothing but sand and rocks in sight
متروکه، خالی از سکنه
۱. ویران کردن. مخروبه ساختن ۲. غمگین کردن. افسرده کردن. غصه دار کردن
مثال:
The heart of Moses’ mother became desolate
قلب مادر موسی غمگین و افسرده شد.
�وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغًا�
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : desolate
✅️ اسم ( noun ) : desolation
✅️ صفت ( adjective ) : desolate
✅️ قید ( adverb ) : desolately
پوچ ( مخصوصاً اگه بگن desolated life )
خالی
[adj]
⭐تلفظ : [دِسِ لِت]
Meaning:
1 ) ( of a place )
- a place that is desolate is empty and looks sad because there are no people there
- A desolate place is empty and not attractive, with no people or nothing pleasant in it
...
[مشاهده متن کامل]

- having no living things; empty
- devoid of inhabitants and visitors
- showing the effects of abandonment and neglect
SYN: empty - deserted - uninhabited
💠 The street's so desolate
💠 The house stood in a bleak and desolate landscape.
💠 a desolate landscape
💠 a desolate abandoned town
💠 a desolate old house
خیلی سوت و کور ( بنی بشری پیدا نمیشه توش/گنجشک پر نمیزنه ) - متروک - خالی از سکنه
2 ) ( of a person )
- extremely sad and feeling alone
- someone who is desolate feels very sad and lonely
- feeling or showing great unhappiness or loneliness
- joyless, disconsolate, and sorrowful through or as if through separation from a loved one
- devoid of warmth, comfort, or hope
SYN: sad - unhappy - miserable - gloomy
💠 feel desolate
She felt desolate when her best friend moved away.
💠 a desolate widow
💠 When her son left for a year abroad, she felt desolate.
💠 I suddenly felt desolate and bereft
💠 desolate memories
شدیداً غمگین و محزون
⭐⭐⭐
[verb]
⭐ تلفظ:[دِسِ لِیْت]
Meaning:
1 ) make ( a place ) appear bleakly empty
💠 the droughts that desolated the dry plains
SYN: devastate - ravage - ruin
2 ) make ( someone ) feel utterly wretched and unhappy
💠 he was desolated by the deaths of his treasured friends
SYN: dishearten - daunt - dispirit

علاوه بر معانی ذکر شده، مترادفی برای very sad محسوب میشه.
بی نهایت غمگین
بدون سکنه، بی جمعیت
بی مانا ( بدون ساکن )
1. متروکه ( در مورد مکان )
2. مسکین و بی نوا ( کردن ) ( در مورد انسان )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس