designated

/ˈdezɪgˌnet//ˈdezɪɡneɪt/

نامزد کردن، گماشتن، معین کردن، تخصیص دادن، برگزیدن

جمله های نمونه

1. they designated the boundaries of the land
آنها حدود زمین را تعیین کردند.

2. he was designated as leader of the free world
او را رهبر جهان آزاد قلمداد می کردند.

3. the king designated his second son as his successor
پادشاه پسر دوم خود را به عنوان جانشین برگزید.

4. this room has been designated for reading
این اتاق برای قرائت تخصیص داده شده است.

5. smoking is permitted only in designated areas
سیگار کشیدن فقط در جاهای تعیین شده مجاز است.

6. The town has been designated a development area.
[ترجمه گوگل]این شهر به عنوان منطقه توسعه ای تعیین شده است
[ترجمه ترگمان]این شهر به عنوان یک منطقه توسعه تعیین شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The chairman has designated her as his successor.
[ترجمه گوگل]رئیس، او را به عنوان جانشین خود تعیین کرده است
[ترجمه ترگمان]رئیس او را جانشین خود کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This area has been designated a National Park.
[ترجمه گوگل]این منطقه به عنوان پارک ملی تعیین شده است
[ترجمه ترگمان]این منطقه پارک ملی نامیده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The President designated him for premiership.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور او را به سمت نخست وزیری منصوب کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور \"him\" رو برای \"premiership\" انتخاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This floor has been designated a no-smoking area.
[ترجمه گوگل]این طبقه به عنوان منطقه ممنوعه سیگار تعیین شده است
[ترجمه ترگمان]این کف یک منطقه بدون دود تعیین شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In 199 Birmingham was designated the UK City of Music.
[ترجمه گوگل]در سال 199 بیرمنگام به عنوان شهر موسیقی بریتانیا انتخاب شد
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۹ به عنوان شهر موسیقی بریتانیا منصوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Several pupils were designated as having moderate or severe learning difficulties.
[ترجمه گوگل]چندین دانش آموز دارای مشکلات یادگیری متوسط ​​یا شدید بودند
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی از دانش آموزان به عنوان داشتن مشکلات آموزشی متوسط یا جدی انتخاب شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She designated the place where we were to meet.
[ترجمه گوگل]او مکانی را که قرار بود ملاقات کنیم را تعیین کرد
[ترجمه ترگمان]اون جایی رو تعیین کرد که قرار بود همدیگه رو ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The woods were designated an area of outstanding natural beauty.
[ترجمه گوگل]جنگل ها به عنوان منطقه ای با زیبایی طبیعی برجسته تعیین شدند
[ترجمه ترگمان]جنگل به عنوان منطقه ای از زیبایی طبیعی برجسته تعیین شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The people designated the King as a tyrant.
[ترجمه گوگل]مردم پادشاه را به عنوان یک ظالم معرفی کردند
[ترجمه ترگمان]مردم پادشاه را ستمگر می دانستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The general designated an officer to the command.
[ترجمه گوگل]ژنرال یک افسر را برای فرماندهی تعیین کرد
[ترجمه ترگمان]ژنرال به فرمانده دستور داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• intended, marked out for, chosen (though not yet installed), appointed

پیشنهاد کاربران

نام گذاری شده
named - called
designated اگر صفت باشد ( adj ) به معنای تعیین شده، مشخص، معین شده
اختصاص دادن
درنظرگرفته شده، مشخص شده، معین شده، انتخاب شده، گماشته، گمارده، منصوب ( شده ) ، پنداشته شده، انگاشته شده، دانسته شده، موردنظر، مدنظر
منتصب - برگزیده شده - منتخب ازسوی یک مرجع تصمیم گیری برای انجام کاری
تعیین شده، برگزیده

بپرس