desertion

/dəˈzɜːrʃn̩//dɪˈzɜːʃn̩/

معنی: گریز، فرار، ترک خدمت، بی وفایی
معانی دیگر: ترک، رها (سازی)، فرار (از خدمت ارتش یا انجام وظایف)، قال گذاری

جمله های نمونه

1. desertion from the army is severely punishable
فرار از ارتش مجازات شدید دارد.

2. the civilians' desertion of the city took place hurriedly
ترک شهر توسط غیرنظامیان با عجله صورت گرفت.

3. He took his son's desertion as a personal affront.
[ترجمه گوگل]او فرار پسرش را توهین شخصی تلقی کرد
[ترجمه ترگمان]او ترک خدمت پسرش را به عنوان یک توهین شخصی تلقی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. After two years he divorced his wife for desertion.
[ترجمه گوگل]پس از دو سال به دلیل فرار از خدمت همسرش را طلاق داد
[ترجمه ترگمان]پس از دو سال همسرش را برای ترک خدمت جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. During the war, desertion was punishable by death.
[ترجمه گوگل]در طول جنگ، فرار از خدمت مجازات اعدام داشت
[ترجمه ترگمان]در طول جنگ، فرار از فرار مستوجب مجازات مرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was shot for desertion in the face of the enemy.
[ترجمه گوگل]به دلیل فرار از خدمت در مقابل دشمن تیرباران شد
[ترجمه ترگمان]او برای ترک خدمت به دشمن شلیک کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The high rate of desertion has added to the army's woes.
[ترجمه گوگل]نرخ بالای فرار از خدمت بر مشکلات ارتش افزوده است
[ترجمه ترگمان]میزان بالای ترک خدمت به مشکلات ارتش افزوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Desertion from the army is punishable by death.
[ترجمه گوگل]فرار از ارتش مجازات اعدام دارد
[ترجمه ترگمان]مرگ از ارتش با مرگ قابل مجازات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Desertion is a ground for divorce.
[ترجمه گوگل]فرار از خدمت زمینه ای برای طلاق است
[ترجمه ترگمان]desertion برای طلاق یک زمین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Larsen was one of 42 Marines charged with desertion.
[ترجمه گوگل]لارسن یکی از 42 تفنگدار دریایی بود که به فرار از خدمت متهم شدند
[ترجمه ترگمان]لارسون یکی از ۴۲ تفنگدار دریایی بود که به ترک خدمت متهم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Desertion Your wife has left you for a continuous period of two years.
[ترجمه گوگل]فرار همسرتان برای مدت دو سال شما را ترک کرده است
[ترجمه ترگمان]desertion همسر شما برای مدت دو سال شما را ترک کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. When the initial grief of the desertion had passed she had known better than to mention her father's name.
[ترجمه گوگل]زمانی که غم و اندوه اولیه فرار از زندان گذشت، او بهتر از ذکر نام پدرش می دانست
[ترجمه ترگمان]وقتی که ناراحتی اولیه جدایی از بین رفته بود، او بهتر از آن بود که نام پدرش را به زبان بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her right to maintenance was not lost by desertion.
[ترجمه گوگل]حق نگهداری او با فرار از خدمت از بین نرفت
[ترجمه ترگمان]حق او برای تعمیر و نگهداری از دست رفت و آمد نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گریز (اسم)
escape, scuttle, allusion, getaway, evasion, flight, digression, jink, elusion, subterfuge, gink, guy, scamper, escapement, desertion, loup, truancy, sidestep

فرار (اسم)
defection, breakaway, escape, getaway, hideaway, guy, bolter, runaway, fugitive, defector, deserter, escapement, desertion, scape, flyaway, lam

ترک خدمت (اسم)
desertion

بی وفایی (اسم)
adultery, treason, treachery, disloyalty, desertion, unfaith

انگلیسی به انگلیسی

• abandonment; act of leaving the army without permission

پیشنهاد کاربران

۱. ترک. رهایی ۲. {حقوقی} ترک انفاق. ترک افراد واجب النفقه ۳. فرار از خدمت. ترک خدمت
مثال:
If a woman fears from her husband misconduct or desertion
اگر زنی از بد رفتاری یا ترک شوهرش بیم داشته باشد.
�وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا�
ترک خدمت، فرار از خدمت
( مجازاً ) خلاء، نبود
Desertion of a discourse
خلاء یک گفتمان

بپرس