deserter

/ˈdezərtər//dɪˈzɜːtə/

معنی: فراری، فرار
معانی دیگر: ناسپاس

جمله های نمونه

1. We hunted up the deserters in the forest last week.
[ترجمه ف] هفته گذشته فراریان را در جنگل دستگیر کردیم
|
[ترجمه گوگل]هفته گذشته بیابان‌ها را در جنگل شکار کردیم
[ترجمه ترگمان]هفته پیش در جنگل deserters را شکار کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was executed as a deserter.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک فراری اعدام شد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک فراری اعدام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Soldiers swept the town, looking for deserters.
[ترجمه گوگل]سربازان شهر را جارو کردند و به دنبال فراریان بودند
[ترجمه ترگمان]سربازان شهر را جارو می کردند و به دنبال deserters می گشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It transpires that he is a deserter from one of the warring armies.
[ترجمه گوگل]معلوم می شود که او یک فراری از یکی از ارتش های متخاصم است
[ترجمه ترگمان]به نظر می آید که او یک فراری از یکی از ارتش های warring است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Army decided against court-martialing him as a deserter.
[ترجمه گوگل]ارتش تصمیم گرفت که او را به عنوان یک فراری به دادگاه نظامی محکوم نکند
[ترجمه ترگمان]ارتش علیه دادگاه تصمیم گرفت که او را به عنوان یک فراری دستگیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But of course cowards were treated as deserters, and shot.
[ترجمه گوگل]اما البته با ترسوها به عنوان فراری رفتار می شد و تیرباران می شد
[ترجمه ترگمان]اما مسلم بود که cowards مثل سربازان فراری رفتار می کردند و تیر خورده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The remainder of the grief-stricken deserters were duly punished.
[ترجمه گوگل]بقیه فراریان غمگین به درستی مجازات شدند
[ترجمه ترگمان]باقی of وحشت زده در حال تنبیه شدن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He had executed in public deserters from his battalion when it fought for its life on the Basra to Baghdad road.
[ترجمه گوگل]او زمانی که گردانش در جاده بصره به بغداد برای نجات جان خود می جنگید، فراریان در ملاء عام اعدام شده بود
[ترجمه ترگمان]او زمانی که در بصره به سمت جاده بغداد برای زندگی اش در بصره مبارزه می کرد، از سربازان فراری خود اعدام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Deserters? Escaped prisoners of war?
[ترجمه گوگل]فراریان؟ اسیران جنگی فرار کرده اند؟
[ترجمه ترگمان]Deserters \"؟\" زندانی های فراری جنگ؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was a deserter. Once he ran from the field of battle.
[ترجمه گوگل]او یک فراری بود یک بار از میدان جنگ فرار کرد
[ترجمه ترگمان]اون یه فراری بود یک بار او از میدان نبرد فرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A deserter GI was running down a road escaping from two MPs.
[ترجمه گوگل]یک سرباز فراری در جاده ای در حال فرار از دست دو نماینده مجلس بود
[ترجمه ترگمان]یک فراری GI در جاده ای که از دو نماینده پارلمان فرار می کرد در حال دویدن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We leave are a military deserter again, waited for that again love revives.
[ترجمه گوگل]ما می رویم یک فراری نظامی دوباره، منتظر است که دوباره عشق زنده می شود
[ترجمه ترگمان]ما از ارتش ترک خدمت می کنیم و دوباره به امید دیدار دوباره نو به جان خواهیم پرداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. For Henan Province, I am not a deserter.
[ترجمه گوگل]برای استان هنان، من یک بیابان نیستم
[ترجمه ترگمان]برای استان هنان، من فراری نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Torgler was a deserter. He threw down his rifle and ran from the field of battle.
[ترجمه گوگل]تورگلر یک فراری بود تفنگش را انداخت و از میدان جنگ فرار کرد
[ترجمه ترگمان]Torgler یک فراری بود تفنگش را پایین آورد و از میدان نبرد گریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فراری (اسم)
hideaway, bolter, runaway, fugitive, defector, escapee, deserter, refugee, flyaway, lamster

فرار (اسم)
defection, breakaway, escape, getaway, hideaway, guy, bolter, runaway, fugitive, defector, deserter, escapement, desertion, scape, flyaway, lam

انگلیسی به انگلیسی

• one who deserts, one who abandons; one who leaves the army without permission
a deserter is someone who leaves their job in the armed forces without permission.

پیشنهاد کاربران

{سرباز} فراری
مثال:
He was executed as a deserter.
او به عنوان یک سرباز فراری اعدام شده بود.
فراری
معنای خاص: نیروی مسلح فراری، نیروی مسلحی که بدون اجازه ترک پست و وظیفه کند. معنای عام: سرباز فراری.
سرباز فراری
فرار کننده
( نظامی ) فراری

بپرس