dereliction

/ˌderəˈlɪkʃn̩//ˌderəˈlɪkʃn̩/

معنی: رها سازی، ترک، خبط، فتور و سستی
معانی دیگر: دورافکنی، دوراندازی، متروکه سازی، واهشتگی، ول شدگی، بی صاحبی، ویرانی، ترک شدگی، قصور، کوتاهی (در انجام وظیفه)، پرویش، مسامحه، ولنگاری، سست کاری، کوته کاری

جمله های نمونه

1. dereliction of duty
کوتاهی در انجام وظیفه

2. in cabinet, hossein was reprimanded for dereliction of duty
در نشست کابینه حسین به خاطر کوتاهی در انجام وظیفه مورد بازخواست قرار گرفت.

3. the building is now in a state of dereliction
اکنون ساختمان به حالت متروکه درآمده است.

4. He pleaded guilty to wilful dereliction of duty.
[ترجمه گوگل]او به قصور عمدی از انجام وظیفه اعتراف کرد
[ترجمه ترگمان]اون به خاطر سرپیچی از وظیفه گناهکار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. What you did was a grave dereliction of duty.
[ترجمه گوگل]کاری که شما انجام دادید تخطی شدید از وظیفه بود
[ترجمه ترگمان]کاری که کردی این بود که از وظیفه سرپیچی کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was degraded from office for his dereliction of duty.
[ترجمه گوگل]او به دلیل کوتاهی در انجام وظیفه از سمت خود تنزل یافت
[ترجمه ترگمان]به خاطر سرپیچی از وظیفه، از دفتر پست شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The police officers were found guilty of serious dereliction of duty.
[ترجمه گوگل]افسران پلیس به دلیل قصور جدی از انجام وظیفه مجرم شناخته شدند
[ترجمه ترگمان]افسران پلیس به خاطر سرپیچی از وظیفه، گناهکار شناخته می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The previous owners had rescued the building from dereliction.
[ترجمه گوگل]مالکان قبلی ساختمان را از فرسودگی نجات داده بودند
[ترجمه ترگمان]صاحبان قبلی این ساختمان را از فقر نجات داده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The level of vandalism and dereliction should also be noted.
[ترجمه گوگل]همچنین باید به سطح خرابکاری و بی‌توجهی توجه کرد
[ترجمه ترگمان]سطح خرابکاری و خرابی نیز باید مورد توجه قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Marchant builds up a factual record of dereliction in Stepney with the intention of conveying a sense of loss.
[ترجمه گوگل]مارچانت با هدف انتقال حس از دست دادن، یک رکورد واقعی از مهجوریت در استپنی ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]marchant یک سابقه حقیقی از فرار را در Stepney با قصد انتقال حس از دست دادن ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The officer in charge was cleared of dereliction of duty.
[ترجمه گوگل]افسر مسئول از قصور وظیفه پاک شد
[ترجمه ترگمان]افسر مسئول از سرپیچی از وظیفه تبرئه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That is a gross dereliction of duty.
[ترجمه گوگل]این یک تخطی فاحش از وظیفه است
[ترجمه ترگمان]این سرپیچی از وظیفه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Its dereliction over the past two years had been a constant topic of conversation.
[ترجمه گوگل]فراموشی آن در دو سال گذشته یک موضوع دائمی گفتگو بوده است
[ترجمه ترگمان]اما از دو سال گذشته موضوع اصلی گفتگو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. More buildings were reclaimed from dereliction, more dormitories built for the resettlers flooding in daily, more facilities provided.
[ترجمه گوگل]ساختمان‌های بیشتری از فرسودگی احیا شدند، خوابگاه‌های بیشتری برای اسکان‌دهندگان سیل روزانه ساخته شد، امکانات بیشتری فراهم شد
[ترجمه ترگمان]ساختمان های بیشتری از خرابی یا خوابگاه ها بیشتر که برای سیل resettlers در هر روز ساخته شده بود، مرمت شدند و امکانات بیشتری نیز فراهم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The old railway cottages were in a state of dereliction.
[ترجمه گوگل]کلبه های قدیمی راه آهن در وضعیتی فرسوده بودند
[ترجمه ترگمان]کلبه های قدیمی راه آهن در وضع بدی قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رها سازی (اسم)
abandon, triggering, emancipation, abandonment, dereliction, quit

ترک (اسم)
abandonment, dereliction, quit, crack, stop, turk, fracture, renunciation, craze, refuse, chap, proscription, split, cleft, desuetude, interstice, pillion

خبط (اسم)
dereliction, error, mistake, rascality, blunder, boner, gaffe

فتور و سستی (اسم)
dereliction

تخصصی

[زمین شناسی] متروکه سازی عقب نشینی یا پس روی آب از دریا یا سایر توده های آب، به طوری که زمین به صورت خشک رها شود . مقایسه شود با : باقی مانده – بر جامانده .

انگلیسی به انگلیسی

• neglecting of one's duty, negligence; abandonment, desertion
if a building or a piece of land is in a state of dereliction, it is deserted or abandoned.

پیشنهاد کاربران

خسران ( فلسفه )
کارشکنی
noun
formal
1 [noncount] a : the act of no longer caring for, using, or doing something : the act of abandoning something
◀️the dereliction of a cause by its leaders
b : the condition of being no longer cared for
...
[مشاهده متن کامل]

The building is in a state of dereliction. [=is in poor◀️ condition from being abandoned]
2 [singular] law : failure to do your job or duty : failure to do what you should do
◀️The officer was formally charged with dereliction of duty.
◀️a serious dereliction of duty
Dereliction is usually used to refer to the crime that is committed when a military officer or police officer fails to do an important part of his or her job.
کوتاهی - قصور

بپرس