derange

/dɪˈreɪndʒ//dɪˈreɪndʒ/

معنی: بر هم زدن، دیوانه کردن، بی ترتیب کردن
معانی دیگر: مغشوش کردن، درهم و برهم کردن، نابسامان کردن، آشفته کردن، به هم ریختن

جمله های نمونه

1. It's guaranteed that my colleagues think I'm deranged.
[ترجمه گوگل]تضمین شده است که همکارانم فکر می کنند من دیوانه هستم
[ترجمه ترگمان]ضمانت شده است که همکاران من فکر می کنند من deranged
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Traffic was stopped by a deranged man shouting at the sky.
[ترجمه 23] تردد خودروها توسط مرد دیوانه ی که صداش گذاشته بود روی سرش ( فریاد میزد ) متوقف شد
|
[ترجمه گوگل]ترافیک توسط مردی دیوانه که به آسمان فریاد می زد متوقف شد
[ترجمه ترگمان]در حالی که یک مرد دیوانه در آسمان فریاد می زد، ترافیک متوقف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A deranged man shot and killed 14 people.
[ترجمه گوگل]مردی دیوانه به ضرب گلوله 14 نفر را کشت
[ترجمه ترگمان]یه آدم دیوونه کشته و ۱۴ نفر رو کشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Jack's inconsistent argument derange us all.
[ترجمه گوگل]استدلال متناقض جک همه ما را آشفته می کند
[ترجمه ترگمان]بحث inconsistent جک همه ما را به هم ربط داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She is mentally deranged.
[ترجمه گوگل]او از نظر روانی آشفته است
[ترجمه ترگمان] اون روانی روانیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Would he ever forget that deranged look of hatred on her face, the violence of her attack on him?
[ترجمه گوگل]آیا او هرگز آن نگاه آشفته نفرت در چهره او، خشونت حمله او به او را فراموش می کند؟
[ترجمه ترگمان]آیا ممکن است او آن نگاه deranged را که به صورت او بود فراموش کند، خشونت حمله او به او؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's beginning to look like a deranged version of Live Aid.
[ترجمه گوگل]شروع به شبیه شدن به یک نسخه مخوف Live Aid شده است
[ترجمه ترگمان]شبیه به یک نسخه از کمک های زنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. AS good as it got for the deranged Los Angeles combo.
[ترجمه گوگل]به همان اندازه که برای ترکیب آشفته لس آنجلس خوب شد
[ترجمه ترگمان]آن هم به همان خوبی که برای the دیوانه لس آنجلس در نظر گرفته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And they cater to the deranged grin fetishes of retired colonels from the home counties.
[ترجمه گوگل]و آنها به فتیش های پوزخند آشفته سرهنگ های بازنشسته از شهرستان های خود پاسخ می دهند
[ترجمه ترگمان]و آن ها در حالی که به نیشخند deranged، درباره سرهنگ retired که از سرزمین های دیگر بازگشته بودند، رسیدگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. So few men were present to derange the harmony of the wilderness.
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از مردان برای برهم زدن هماهنگی بیابان حضور داشتند
[ترجمه ترگمان]این بود که چند مرد حضور داشتند تا هماهنگی و هماهنگی طبیعت بکر را به هم بریزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Whatever you do, dont let the stress derange your mind.
[ترجمه گوگل]هر کاری که انجام می دهید، اجازه ندهید استرس ذهن شما را مختل کند
[ترجمه ترگمان]هر کاری می کنی، اجازه نده که استرس ذهن تو رو به هم بریزه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You can't derange, or re-arrange, your poems again.
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید دوباره شعرهایتان را خراب کنید یا دوباره تنظیم کنید
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی این کار رو به هم ربط بدی، یا دوباره ترتیب poems رو بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Do not derange the bridle hand.
[ترجمه گوگل]دست افسار را خراب نکنید
[ترجمه ترگمان]دست را به هم نزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Whatever you do, don't let the stress derange owe head.
[ترجمه گوگل]هر کاری که انجام می دهید، اجازه ندهید که استرس بهم ریخته شود
[ترجمه ترگمان]هر کاری می کنی، نذار استرس به ذهنم نفوذ کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They took her into hospital because she was mentally deranged.
[ترجمه گوگل]آنها او را به بیمارستان بردند زیرا او از نظر روانی آشفته بود
[ترجمه ترگمان]اونا بردنش بیمارستان چون اون روانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بر هم زدن (فعل)
bash, overset, unsettle, discompose, disturb, disorder, ruffle, faze, tousle, coup, derange, disarrange, disband

دیوانه کردن (فعل)
moon, distract, frenzy, craze, derange, madden

به ترتیب کردن (فعل)
wanton, derange, disarrange, untune

تخصصی

[ریاضیات] به هم زدن ترتیب، بر هم زدن، پریشیدن

انگلیسی به انگلیسی

• confuse, disorder, upset; make insane

پیشنهاد کاربران

Dranged به شخص دیوانه ی خطرناک یا دیوانه ی زنجیری هم گفته میشه مثلا dranged kidnapper

بپرس