depute

/dɪˈpjuːt//dɪˈpjuːt/

معنی: سپردن، نمایندگی دادن به، نمایندگی کردن
معانی دیگر: نماینده کردن، وکیل کردن، وکالت دادن به، به جانشینی خود برگزیدن، نماینده ی خود کردن

جمله های نمونه

1. She deputed the bookkeeping to me while he was away.
[ترجمه Danial] در مدتی که او دور از خانه بود مسئولیت نگهداری از کتاب را به من سپرد
|
[ترجمه گوگل]او دفترداری را در زمانی که او نبود به من واگذار کرد
[ترجمه ترگمان]در مدتی که او از خانه دور بود به من bookkeeping
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The Premier deputed the Foreign Minister to act as his deputy.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر وزیر امور خارجه را به عنوان معاون وی معین کرد
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر وزیر خارجه را مامور کرد تا به عنوان معاون خود عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He deputed the running of the department to an assistant.
[ترجمه گوگل]او اداره بخش را به دستیار محول کرد
[ترجمه ترگمان]او به آن ها گفت که اداره پلیس را به عنوان یک دستیار اداره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I was deputed for the unpleasant task.
[ترجمه گوگل]من برای این کار ناخوشایند جانشین شدم
[ترجمه ترگمان]من به عنوان ماموریت ناخوشایند به آنجا عازم شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I have deputed the accounts to John.
[ترجمه گوگل]من حساب ها را به جان سپرده ام
[ترجمه ترگمان] من deputed رو به \"جان\" دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They were deputed to put our views to the assembly.
[ترجمه گوگل]آنها مأمور شدند که نظرات ما را در مجلس مطرح کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها مامور شدند تا نظرات ما را به مجلس تقدیم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A sub-committee was deputed to investigate the claims.
[ترجمه گوگل]یک کمیته فرعی برای بررسی این ادعاها معرفی شد
[ترجمه ترگمان]یک کمیته فرعی برای تحقیق درباره این ادعاها مامور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She's deputing the organization of the exhibition to Sara.
[ترجمه گوگل]او سازماندهی نمایشگاه را به سارا واگذار می کند
[ترجمه ترگمان]او سازمان نمایشگاه را به سارا معرفی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The chairman has deputed his voting power to the vice - chairman.
[ترجمه گوگل]رئیس قدرت رای خود را به نایب رئیس تفویض کرده است
[ترجمه ترگمان]رئیس قدرت رای خود را به معاون رئیس سازمان ملل واگذار کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The manager deputed the running of the department to his secretary.
[ترجمه گوگل]مدیر اداره بخش را به منشی خود واگذار کرد
[ترجمه ترگمان]مدیر اداره اداره را به منشی خود واگذار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Norman and I were deputed for the unpleasant task.
[ترجمه گوگل]من و نورمن برای این کار ناخوشایند جانشین شدیم
[ترجمه ترگمان]من و نورمن به عنوان ماموریت ناخوشایند به آنجا رسیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Mu family acted as the part of depute to Ming Dynasty from beginning to end, played the role of a bridge and link in the relationship between Ming Dynasty and Thailand and Laos.
[ترجمه گوگل]خانواده مو از ابتدا تا انتها به عنوان معاون سلسله مینگ عمل کردند و نقش یک پل و پیوند را در روابط بین سلسله مینگ و تایلند و لائوس ایفا کردند
[ترجمه ترگمان]خانواده Mu از آغاز تا پایان نقش یک پل و ارتباط را در رابطه بین دودمان مینگ و تایلند و لائوس بازی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He depute the running of the department to an assistant.
[ترجمه گوگل]او مدیریت بخش را به دستیار سپرد
[ترجمه ترگمان]اون از اداره اداره کردن به یه دستیار استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is suitable to take "depute doctrine" as the theory basis of directors' duties in our country from the angle of the basic theories of civil law and legislation of our country.
[ترجمه گوگل]شایسته است «دکترین معاونت» را مبنای نظری وظایف مدیران در کشورمان از منظر نظریه های اساسی حقوق مدنی و قانونگذاری کشورمان قرار دهیم
[ترجمه ترگمان]اتخاذ \"دکترین مستقر\" به عنوان اساس نظری وظایف مدیران در کشور ما از زاویه نظریات اصلی قانون مدنی و قوانین کشور ما مناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Depute To build it, the company is using a new system of suppliers around the world.
[ترجمه گوگل]معاون برای ساخت آن، این شرکت از سیستم جدیدی از تامین کنندگان در سراسر جهان استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]شرکت کنندگان برای ساخت آن، از یک سیستم جدید تامین کنندگان در سراسر جهان استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سپردن (فعل)
surrender, confide, deposit, award, entrust, consign, commit, intrust, depute, reposit

نمایندگی دادن به (فعل)
depute

نمایندگی کردن (فعل)
represent, depute, deputize

تخصصی

[حقوق] نمایندگی دادن، به عنوان وکیل انتخاب کردن، مأمور کردن

انگلیسی به انگلیسی

• appoint as a representative; delegate authority to a deputy

پیشنهاد کاربران

محول کردن
depute = designate = appoint = nominate = assign
depute : انتخاب کردن ، گماردن ، در نظر گرفتن

بپرس