depth

/ˈdepθ//depθ/

معنی: سیری، گودی، غور، ژرفی، عمق، ژرفا، قعر
معانی دیگر: (سکوت یا احساسات یا اندیشه) شدت، فرط، بحبوحه، شور، (در) وسط، (معمولا جمع) در ته و تو (ی چیزی)، اندرونگاه، ژرفنا، پستی، فلاکت، (تیم های ورزشی و غیره - تعداد افراد ذخیره یا رزرو) ژرفای گروه، (عقل و دانش و غیره) زیادی، (رنگ) سیری، تیرگی، (صدا) بمی

جمله های نمونه

1. depth perception
اندریافت ژرفا،درک عمق

2. the depth of a mother's love is inexplicable
عمق عشق مادر وصف ناپذیر است.

3. the depth of his knowledge of english literature
عمق دانش او در ادبیات انگلیسی

4. the depth of his observations
عمق نگرش های او

5. the depth of winter
شور زمستان،چله ی زمستان

6. in depth
به طور عمیق،ژرفمندانه،ژرفمند،دقیق و کامل،ژرف

7. at a depth of fifty meters
در ژرفای پنجاه متری

8. molavi's intellectual depth and sa'di's eloquence
ژرف اندیشی مولوی و شیوایی سعدی

9. the immeasurable depth of my mother's love
ژرفای بی انتهای عشق مادر من

10. an analysis in depth
تجزیه و تحلیل دقیق و کامل

11. what is the average depth of this river?
عمق متوسط این دریاچه چقدر است ؟

12. out of (or beyond) one's depth
1- در آبی که از قد آدم بیشتر است 2- بیرون از حد فهم یا دانش شخص

13. his poetry lacks the intensity and depth of hafez' poetry
شعر او فاقد شورمندی و عمق شعر حافظ است.

14. cubes have three dimensions: length, width, and depth
مکعب سه بعد دارد: طول و عرض و گودی

15. his style is beautiful but he lacks depth
طرز بیان او زیبا است ولی عمق ندارد.

16. parvin's speech had charm as well as depth
سخنرانی پروین هم گیرایی و هم عمق داشت.

17. a box has three dimensions: length, width and depth
جعبه سه بعد دارد: درازا و پهنا و ژرفا

18. their football team is good but it lacks depth
تیم فوتبال آنها خوب است ولی افراد ذخیره کم دارد.

19. when they talk about mathematics, i'm out of my depth
وقتی که درباره ی ریاضیات حرف می زنند چیزی دستگیرم نمی شود.

20. What's the depth of the water here?
[ترجمه گوگل]عمق آب اینجا چقدر است؟
[ترجمه ترگمان]عمق آب اینجا چیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. It happened in the depth of winter.
[ترجمه گوگل]در عمق زمستان اتفاق افتاد
[ترجمه ترگمان]این اتفاق در عمق زمستان رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Snow accumulated to a depth of five feet.
[ترجمه گوگل]برف تا عمق پنج فوتی انباشته شده است
[ترجمه ترگمان]برف به عمق پنج پا می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Younger students cannot be expected to have great depth of understanding.
[ترجمه هدی] نمی توان انتظار درک عمقی از دانش اموزان جوانتر داشت!
|
[ترجمه گوگل]نمی توان از دانش آموزان جوان تر انتظار داشت که عمق درک بالایی داشته باشند
[ترجمه ترگمان]انتظار نمی رود که دانش آموزان جوان تر عمق درک بالایی داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. What is the depth of this lake?
[ترجمه گوگل]عمق این دریاچه چقدر است؟
[ترجمه ترگمان]عمق این دریاچه چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Snow accumulated to a depth of feet.
[ترجمه گوگل]برف تا عمق چند متری جمع شده است
[ترجمه ترگمان]برف به عمق پا می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The cave descends to a depth of 340 feet.
[ترجمه گوگل]این غار تا عمق 340 فوتی فرود می آید
[ترجمه ترگمان]غار تا عمق حدود ۴۵ متری پایین می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. I was out of my depth in the advanced class, so I moved to the intermediate class.
[ترجمه گوگل]من در کلاس پیشرفته از عمق خودم خارج شده بودم، بنابراین به کلاس متوسط ​​رفتم
[ترجمه ترگمان]من در کلاس پیشرفته بودم، بنابراین به سمت کلاس میانی حرکت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Measure the depth of the cupboard/shelf.
[ترجمه گوگل]عمق کمد/قفسه را اندازه بگیرید
[ترجمه ترگمان]عمق قفسه \/ قفسه را اندازه بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیری (اسم)
intensity, density, bellyful, satiety, fullness, satiation, intension, depth, tint

گودی (اسم)
hollow, groove, hole, bezel, valley, delve, dimple, dent, depth, dint, lacuna

غور (اسم)
bottom, deliberation, contemplation, depth, diving, deep thinking, dive

ژرفی (اسم)
sagacity, depth, precaution, circumspection

عمق (اسم)
depth, profundity, profoundness

ژرفا (اسم)
depth, profundity

قعر (اسم)
depth, fundus

تخصصی

[سینما] عمق
[عمران و معماری] عمق - ارتفاع - گودی
[برق و الکترونیک] عمق
[زمین شناسی] ارتفاع ،ژرفا،عمق ،قعر،گودی این کلمه به تنهایی فاصله عمودی زیر سطح را مشخص می سازد . در مورد چاههای مورب به معنای فاصله از چاه، عمق حفره، یا عمل انحنا می باشد .
[نساجی] عمق - عمق رنگی - تیرگی - سیری ( رنگ) - عمق - شدت - بعد جانبی دستگاه
[ریاضیات] عمق
[نفت] عمق
[آب و خاک] ژرفا، عمق

انگلیسی به انگلیسی

• distance from top to bottom; deepness; profundity
the depth of something such as a river is the distance between its top and bottom surfaces.
the depth of a solid structure is the distance between its front and back.
the depth of an emotion is its great intensity.
the depths of the ocean are the parts which are a long way below the surface.
the depths of an area are the parts of it that are very remote.
in the depths of winter means in the middle of winter, when it is coldest.
if you deal with a subject in depth, you deal with it very thoroughly and consider all the aspects of it.
if you are out of your depth, you are in water that is deeper than you are tall and so you have to swim.
you can also say that you are out of your depth when you are trying to deal with something that is too difficult for you.
if you are in the depths of despair, you are extremely unhappy.

پیشنهاد کاربران

شخصیت:کسی که ژرف اندیش هست.
مرررسی ممنونم
1. عمق ( مسافت )
the distance from the top or surface to the bottom of something.
"water of no more than 12 feet in depth"
2. شدت ( کیفیت )
the quality of being intense or extreme.
"he was surprised by the depth of Eloise's vindictiveness"
عمق
مثال: The depth of the ocean is unknown in some areas.
عمق اقیانوس در برخی مناطق نامعلوم است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
عمق؛ گودی؛ تقعر
ارتفاع پروفیل های فولادی؛ مثلا فاصله پشت تا پشت بال تیرآهن
depth: عمق
illusionary depth: عمق خیالی
illusion of depth: تصور عمق
delay: عمق
فلاکت و بدبختی
If you say that someone or something has depth, you mean that they have serious and interesting qualities which are not immediately obvious and which you have to think about carefully before you can fully understand them.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : deepen
اسم ( noun ) : depth
صفت ( adjective ) : deep
قید ( adverb ) : deeply
شدت
این کلمه یک معنی استعاری هم دارد که به صورت زیر است:
قرار گرفتن در شرایطی که هدایت و کنترل آن توسط شما بسیار سخت است.
1. Dryland corn is rooting at the three foot depth and, even with high temperatures and lack of precipitation, it is looking good.
ذرت دیم در عمق سه پا ریشه دارد و حتی با وجود دمای بالا و کمبود بارندگی ، ظاهر خوبی دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

2. It's an A - level commentary, providing a lot of depth and insight for the viewer.
این یک تفسیر در سطح A است ، که عمق و بینش زیادی را برای بیننده فراهم می کند.
3. The pictures show a female gorilla grabbing a branch to gauge the depth of a pool of water before wading across it.
تصاویر یک گوریل ماده را نشان می دهد که شاخه ای را گرفته تا گودی یک استخر آب را اندازه بگیرد قبل از اینکه از آن عبور کند.
4. A 20 - minute wrestle ensued and Tut emerged victorious, bringing the crocodile up from the depth of the water.
یک کشتی 20 دقیقه ای شروع شد و توت با پیروزی بیرون آمد و تمساح را از عمق آب بالا آورد.
5. Could the magmatic conditions at depth allow argon to be occluded within the minerals at the time of their formation?
آیا شرایط ماگمایی در ژرفا می تواند باعث شود که آرگون در زمان تشکیل آنها در داخل مواد معدنی مسدود شود؟
Depth ( noun ) = عمق، گودی، ژرفا
depth of field = عمق میدان دید
gap depth = عمق شکاف
depth of cut = عمق برش
معانی دیگر>>>>تیرگی یا سیری ( برای رنگ ها ) ، قعر، ضخامت

غلظت ( برای غذا )
ژرفنا
ضخامت
sink to depth : به قهقرا رفتن
عمق
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس