deprive

/dəˈpraɪv//dɪˈpraɪv/

معنی: محروم کردن، بی بهره کردن، سلب کردن
معانی دیگر: به زور گرفتن، بی نصیب کردن، ناکام کردن، معزول کردن

جمله های نمونه

1. to deprive someone of his property
کسی را از ملک خود محروم کردن

2. The poor man was deprived of a variety of things that money could buy.
[ترجمه گوگل]مرد فقیر از انواع چیزهایی که با پول می توانست بخرد محروم بود
[ترجمه ترگمان]مرد بیچاره از چیزهای مختلفی که پول می توانست بخرد محروم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We were deprived of a good harvest because of the lack of rain.
[ترجمه گوگل]به دلیل کمبود باران از برداشت خوب محروم شدیم
[ترجمه ترگمان]ما به دلیل کمبود باران، از یک برداشت خوب محروم بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Living in a rural area, Betsy was deprived of concerts and plays.
[ترجمه گوگل]بتسی که در یک منطقه روستایی زندگی می کرد، از کنسرت و نمایش محروم بود
[ترجمه ترگمان]بت سی در یک منطقه روستایی زندگی می کرد و از کنسرت ها و نمایش ها محروم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Never deprive someone of hope; it might be all they have.
[ترجمه Ghazal] هرگز امید کسی را از او نگیرید، شاید ان تنها دارایی انها باشد
|
[ترجمه گوگل]هرگز امید را از کسی سلب نکن؛ این ممکن است تمام چیزی باشد که آنها دارند
[ترجمه ترگمان]هرگز کسی را از امید محروم نخواهم کرد، ممکن است تنها چیزی باشد که دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To deprive the boy of his education is a violation of state law.
[ترجمه گوگل]محروم کردن پسر از تحصیل نقض قوانین دولتی است
[ترجمه ترگمان]محروم کردن پسر از تحصیل، نقض قانون ایالتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There is no need to deprive yourself of food on this diet.
[ترجمه گوگل]در این رژیم نیازی نیست خود را از غذا محروم کنید
[ترجمه ترگمان]هیچ نیازی به محروم کردن شما از غذا در این رژیم غذایی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Why should you deprive yourself of such simple pleasures?
[ترجمه گوگل]چرا باید خودت را از این لذت های ساده محروم کنی؟
[ترجمه ترگمان]چرا خود را از چنین لذتی محروم می سازید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I couldn't deprive you of your last few pence.
[ترجمه گوگل]من نتوانستم تو را از چند پنس آخرت محروم کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم تو را از آخرین pence محروم کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That would have been sufficient to deprive John Major of a majority and bring down his government.
[ترجمه گوگل]این برای محروم کردن جان میجر از اکثریت و سرنگونی دولتش کافی بود
[ترجمه ترگمان]این کافی بود که جان میجر را از اکثریت محروم کند و دولتش را پایین بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Babies deprive women of the opportunity to earn money through the expanding opportunities for full- and part-time work now available.
[ترجمه گوگل]نوزادان زنان را از فرصت کسب درآمد از طریق گسترش فرصت های کار تمام وقت و پاره وقت در حال حاضر محروم می کنند
[ترجمه ترگمان]کودکان زنان را از فرصت برای کسب درآمد از طریق فرصت های توسعه برای کار تمام وقت محروم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You have the intention permanently to deprive me of the petrol.
[ترجمه گوگل]شما قصد دارید من را برای همیشه از بنزین محروم کنید
[ترجمه ترگمان]شما این قصد را دارید که برای همیشه مرا از بنزین محروم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Some qualifications apply which do not necessarily deprive the image of historical authenticity.
[ترجمه گوگل]برخی از شرایط اعمال می شود که لزوماً تصویر را از اصالت تاریخی محروم نمی کند
[ترجمه ترگمان]برخی از صلاحیت ها که لزوما باعث محروم شدن تصویر از اعتبار تاریخی نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Do not deprive each other except by mutual consent for a time, so that you may devote yourselves to prayer.
[ترجمه گوگل]همدیگر را جز با رضایت برای مدتی محروم نکنید تا به نماز بپردازید
[ترجمه ترگمان]به جز با موافقت متقابل برای یک زمان یکدیگر را محروم نکنید، به طوری که شما می توانید خود را وقف نماز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The Board's overriding concern was to deprive employees found guilty of such acts of their reinstatement rights.
[ترجمه گوگل]نگرانی اصلی هیأت مدیره محروم کردن کارکنانی بود که در چنین اعمالی مجرم شناخته می شدند، از حقوق بازگرداندن به کار خود محروم می شدند
[ترجمه ترگمان]نگرانی برجسته این هیات از محروم کردن کارکنان از چنین اعمالی از حقوق reinstatement آن ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Furthermore, giving existing voting behaviour, it would deprive any one party of an overall majority of seats.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، ارائه رفتار رأی گیری موجود، هر یک از احزاب را از اکثریت کلی کرسی ها محروم می کند
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، دادن رفتار رای موجود، هر یک از احزاب را از اکثریت کرسی ها محروم خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Under that provision no state can deprive any person of life, liberty, or property without due process of law.
[ترجمه گوگل]بر اساس این ماده، هیچ دولتی نمی‌تواند هیچ فردی را از زندگی، آزادی یا دارایی بدون روند قانونی محروم کند
[ترجمه ترگمان]تحت این قانون هیچ کشوری نمی تواند هیچ فرد را از زندگی، آزادی و دارایی محروم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محروم کردن (فعل)
dispossess, cut off, debar, exclude, bereave, deprive, divest, evacuate, geld, foreclose, devest, disappoint

بی بهره کردن (فعل)
dispossess, deprive, divest

سلب کردن (فعل)
deprive, foreclose, devest

انگلیسی به انگلیسی

• take away, prevent from having, deny
if you deprive someone of something, you take it away from them or prevent them from having it.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
We will boycott that company and deprive them of our business.
A group might decide to deprive a certain product or brand, saying, “Let’s boycott that company and show them our disapproval. ”
...
[مشاهده متن کامل]

In a discussion about social justice, someone might suggest, “We should deprive those who perpetuate inequality of our support. ”

take away from by force
محروم کردن - بی نصیب کردن - بی بهره کردن
:example
. living in a rural area Betsy was deprived of concerts and plays
محروم کردن کسی از چیزی ( از حرف اضافه of استفاده میشه همراه با این فعل ) :
The regime always deprived its own people of their fundamental rights.
1. محروم کردن 2. بی نصیب کردن 3. مانع شدن. جلوگیری کردن
مثال:
They deprived him of seeing his daughter.
آنها او را از دیدن دخترش محروم کردند
deprive of ( v ) ( dɪˈpraɪv ) =to prevent sb from having or doing sth, especially sth important, e. g. Why should you deprive yourself of such simple pleasures. deprived ( adj )
deprive
Exclude
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : deprive
اسم ( noun ) : deprivation
صفت ( adjective ) : deprived
قید ( adverb ) : _
بی نصیب
ساقط کردن
Why did you deprive me of your voice?
صدایت چرا از من محروم کردی؟
always come with ( of )
to take something necessary away from soeone
محروم کردن
To deprive someone of something means to not let them have it
به زانو در آوردن
محروم کردن از . . . .
ناکافی / فقیر
Deprive sb of sth
محروم کردن کسی از چیزایی که باید داشته باشن
#longman
محروم کردن
He deprived of his right to receive the full amount of the deposit
او از حق خود برای دریافت مبلغ کامل ودیعه ( بیعانه ) محروم شد

محروم کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس