deprivation

/ˌdeprəˈveɪʃn̩//ˌdeprɪˈveɪʃn̩/

معنی: محرومیت، حرمان، سلب، محروم سازی، انعزال
معانی دیگر: از دست دادگی، از دست رفتگی، فقدان، بی بهرگی، ناکامی، بی بهره سازی

جمله های نمونه

1. deprivation of political and civil rights
محرومیت حقوق سیاسی و مدنی

2. Sleep deprivation can result in mental disorders.
[ترجمه حمید اله کرم] کسری خواب منجر به اختلال حواس میشه
|
[ترجمه گوگل]کم خوابی می تواند منجر به اختلالات روانی شود
[ترجمه ترگمان]محرومیت از خواب می تواند منجر به اختلالات ذهنی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Researchers found a strong correlation between urban deprivation and poor health.
[ترجمه علی صباغ( Negativ_b )] محققان پی بردن که ارتباطی بین کمبود شهر نشینی و فقر سلامت وجود دارد
|
[ترجمه گوگل]محققان یک ارتباط قوی بین محرومیت شهری و سلامت ضعیف پیدا کردند
[ترجمه ترگمان]محققان دریافتند که همبستگی قوی بین محرومیت شهری و سلامت ضعیف وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Poverty and deprivation are by no means confined to the north of the country.
[ترجمه گوگل]فقر و محرومیت به هیچ وجه محدود به شمال کشور نیست
[ترجمه ترگمان]فقر و محرومیت به هیچ وجه به شمال کشور محدود نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Social deprivation is the unacceptable face of capitalism.
[ترجمه گوگل]محرومیت اجتماعی چهره ناپذیرفتنی سرمایه داری است
[ترجمه ترگمان]محرومیت اجتماعی چهره غیرقابل قبول سرمایه داری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Sleep deprivation can cause stress, loss of appetite and lethargy.
[ترجمه گوگل]کم خوابی می تواند باعث استرس، از دست دادن اشتها و بی حالی شود
[ترجمه ترگمان]محرومیت از خواب می تواند باعث استرس، از دست دادن اشتها و رخوت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The report has spotlighted real deprivation in the inner cities.
[ترجمه گوگل]این گزارش به محرومیت واقعی در داخل شهرها اشاره کرده است
[ترجمه ترگمان]این گزارش باعث افشا شدن محرومیت واقعی در درونشهرها شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many of the people suffered terrible deprivation.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم محرومیت های وحشتناکی را متحمل شدند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم از محرومیت وحشتناکی رنج برده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Suicide is often connected with socio-economic deprivation.
[ترجمه گوگل]خودکشی اغلب با محرومیت اجتماعی-اقتصادی مرتبط است
[ترجمه ترگمان]خودکشی اغلب با محرومیت اجتماعی - اقتصادی مرتبط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There is awful deprivation in the shanty towns.
[ترجمه گوگل]محرومیت وحشتناکی در حلبی آبادها وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در the هیچ محرومیت وحشتناکی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Low birth weight is related to economic deprivation.
[ترجمه گوگل]وزن کم هنگام تولد با محرومیت اقتصادی مرتبط است
[ترجمه ترگمان]وزن کم زاد و ولد با محرومیت اقتصادی مرتبط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Missing the holiday was a great deprivation.
[ترجمه گوگل]از دست دادن تعطیلات یک محرومیت بزرگ بود
[ترجمه ترگمان]از دست دادن تعطیلات، محرومیت بزرگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Millions more suffer from serious sleep deprivation caused by long work hours.
[ترجمه گوگل]میلیون ها نفر دیگر از کمبود خواب جدی ناشی از ساعات کاری طولانی رنج می برند
[ترجمه ترگمان]میلیون ها نفر دیگر از محرومیت جدی خواب ناشی از ساعات کاری طولانی رنج می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It speaks of liberty and prohibits the deprivation of liberty without the due process of law.
[ترجمه گوگل]از آزادی صحبت می کند و محرومیت از آزادی بدون روند قانونی را ممنوع می کند
[ترجمه ترگمان]این قانون از آزادی سخن می گوید و محرومیت آزادی بدون فرآیند قانونی را ممنوع می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محرومیت (اسم)
privation, bereavement, exclusion, deprivation, frustration, proscription, disappointment

حرمان (اسم)
deprivation, disappointment

سلب (اسم)
negation, deprivation, divestment, divestiture

محروم سازی (اسم)
privation, exclusion, deprivation, frustration, ouster

انعزال (اسم)
deprivation

تخصصی

[حقوق] محرومیت (از حقوق مدنی)، سلب مالیت بدون پرداخت غرامت

انگلیسی به انگلیسی

• taking away; lack, deficiency
if you suffer deprivation, you do not have or are prevented from having something that you want or need.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: The state of being denied or lacking something essential ❌
🔍 مترادف: Deficiency
✅ مثال: His health deteriorated due to the deprivation of essential nutrients.
deprivation ( n ) ( dɛprəˈveɪʃn ) =the fact of not having sth that you need, like enough food, money, or a home; the process that causes this, e. g. sleep deprivation.
deprivation
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : deprive
اسم ( noun ) : deprivation
صفت ( adjective ) : deprived
قید ( adverb ) : _
کمبود
Sleep deprivation
کم خوابی، کمبود خواب، محرومیت از خواب کافی
هم ینی فقر ( مثلا the cause of the rioting was unemployment and deprivation ) هم نداشتن یک چیز ضروری ( sleep deprivation )
فقر
مانند nutrition deprivation : فقر غذایی
محرومیت
محرومیت . فقدان

بپرس