1. depressed industries
صنایع دستخوش ایستایی (رکود)
2. a depressed area of the city
بخش راکد شده ی شهر
3. a depressed cactus
کاکتوس پهنیده
4. a depressed gas pedal
تخته گاز پایین فشرده
5. a depressed herb
گیاه تخت (گسترده بر روی زمین)
6. it depressed me to visit her tomb
رفتن به آرامگاه او مرا افسرده کرد.
7. the depressed condition of the market
کسادی وضع بازار
8. some of the depressed areas of the moon are deeper than grand canyon
برخی از نواحی فرورفته ی ماه از گراندکانیون ژرف ترند.
9. rumors of war further depressed stock prices
شایعات جنگ بهای سهام را کاهش بیشتری داد.
10. He began to feel depressed and helpless.
[ترجمه s] او شروع به احساس ناراحتی و کمک میکرد|
[ترجمه گوگل]او شروع به احساس افسردگی و درماندگی کرد[ترجمه ترگمان]احساس افسردگی و درماندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. i will make you happy when you are depressed. i will make you delighted when you are in great sorrow!
[ترجمه گوگل]وقتی افسرده هستی خوشحالت میکنم وقتی در اندوه بزرگی باشی، تو را خوشحال خواهم کرد!
[ترجمه ترگمان]وقتی افسرده هستی تو را خوشحال می کنم من شما را خوشحال خواهم کرد وقتی شما در اندوه بزرگی هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]وقتی افسرده هستی تو را خوشحال می کنم من شما را خوشحال خواهم کرد وقتی شما در اندوه بزرگی هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He looked depressed but perked up when his friends arrived.
[ترجمه گوگل]او افسرده به نظر می رسید، اما وقتی دوستانش آمدند سرحال بود
[ترجمه ترگمان]وقتی دوستانش رسیدند، او غمگین به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]وقتی دوستانش رسیدند، او غمگین به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The threat of war has depressed business activity.
[ترجمه گوگل]تهدید جنگ فعالیت تجاری را کاهش داده است
[ترجمه ترگمان]تهدید جنگ فعالیت اقتصادی را مختل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]تهدید جنگ فعالیت اقتصادی را مختل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He was depressed and in a confused state of mind.
[ترجمه گوگل]او افسرده بود و در یک حالت ذهنی آشفته بود
[ترجمه ترگمان]افسرده و پریشان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]افسرده و پریشان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The little girl depressed the button.
[ترجمه گوگل]دخترک دکمه را فشار داد
[ترجمه ترگمان]دخترک دکمه را فشار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]دخترک دکمه را فشار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. When he's depressed he sits brooding for hours.
[ترجمه گوگل]وقتی افسرده است ساعت ها می نشیند و در حال فکر کردن است
[ترجمه ترگمان]وقتی او افسرده می شود، ساعت ها در فکر فرو می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]وقتی او افسرده می شود، ساعت ها در فکر فرو می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. 'I'm feeling really depressed. ' 'The winter here has that effect sometimes. '
[ترجمه گوگل]من واقعاً احساس افسردگی می کنم زمستان اینجا گاهی چنین تأثیری دارد '
[ترجمه ترگمان]احساس افسردگی می کنم زمستان در اینجا بعضی وقت ها این اثر را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]احساس افسردگی می کنم زمستان در اینجا بعضی وقت ها این اثر را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید