depress

/dəˈpres//dɪˈpres/

معنی: دلتنگ کردن، کم بها کردن، افسرده کردن، دژم کردن، از ارزش انداختن
معانی دیگر: فروفشردن، (به سوی پایین) فشار دادن، پایین فشردن، غمگین کردن، محزون کردن، ماتمگین کردن، (ارزش و قیمت و مقدار) کاستن، کاهش دادن، تنزل دادن، پایین آوردن، کم کردن، کاسته کردن، (از نیرو یا کنشوری چیزی کاستن) ضعیف کردن، کساد کردن (بازار چیزی)، دچار رکود کردن، بی رونق کردن، (موسیقی) صدا را ریزتر کردن

جمله های نمونه

1. depress the red button to start the motor
برای به کار انداختن موتور دکمه ی قرمز را فشار دهید.

2. if you depress the gas pedal, the car will go faster
اگر روی پدال گاز فشار بیاوری اتومبیل تندتر می رود.

3. unemployment and the lowering of incomes will depress the markets
بیکاری و کم شدن درآمدها بازارها را کساد خواهد کرد.

4. The rainy days always depress me.
[ترجمه Adrina] روز های بارانی همیشه من را افسرده می کند
|
[ترجمه A.A] ایام بی پولی ( تنگدستی ) همیشه منو رنج میده
|
[ترجمه هادی] تو روزهای بارانی اصلا دل و دماغ ندارم.
|
[ترجمه گوگل]روزهای بارانی همیشه مرا افسرده می کند
[ترجمه ترگمان]روزه ای بارونی همیشه منو افسرده می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Several factors combined to depress the American economy.
[ترجمه گوگل]عوامل متعددی در کنار هم قرار گرفتند تا اقتصاد آمریکا را کاهش دهند
[ترجمه ترگمان]چندین عامل برای افسرده کردن اقتصاد آمریکا ترکیب شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. High interest rates may depress share prices.
[ترجمه گوگل]نرخ بهره بالا ممکن است قیمت سهام را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]نرخ سود بالا ممکن است قیمت سهام را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Slowly depress the accelerator/brake pedal.
[ترجمه گوگل]به آرامی پدال گاز/ترمز را فشار دهید
[ترجمه ترگمان]پدال گاز را فشار دهید و پدال ترمز را فشار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This drug helps depress high hormone levels.
[ترجمه گوگل]این دارو به کاهش سطح بالای هورمون کمک می کند
[ترجمه ترگمان]این دارو به کاهش سطح هورمونی کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Runaway inflation will depress the economy.
[ترجمه گوگل]تورم فراری اقتصاد را دچار رکود خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]تورم فراری اقتصاد را افسرده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Dieting may also depress the metabolic rate, he says, making it easier to gain weight the next time around.
[ترجمه گوگل]او می‌گوید رژیم گرفتن ممکن است سرعت متابولیسم را نیز کاهش دهد و در دفعه بعد افزایش وزن را آسان‌تر کند
[ترجمه ترگمان]او می گوید که Dieting ممکن است نرخ متابولیک را کاهش دهد و بیان می کند که کسب وزن در زمان بعدی آسان تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The aim in doing this is not to depress yourself but to be open to the possibility of self-improvement.
[ترجمه گوگل]هدف از انجام این کار این نیست که خود را افسرده کنید، بلکه این است که در معرض امکان خودسازی باشید
[ترجمه ترگمان]هدف از انجام این کار این است که خودتان را افسرده نکنید اما در معرض احتمال بهبود خود باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. to depress the clutch pedal .
[ترجمه گوگل]برای فشردن پدال کلاچ
[ترجمه ترگمان]تا پدال گاز را فشار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Depress the clutch fully.
[ترجمه گوگل]کلاچ را به طور کامل فشار دهید
[ترجمه ترگمان]clutch را کامل کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Normally rising interest rates will depress the price of gilts by making their fixed interest payments less attractive to investors.
[ترجمه گوگل]به طور معمول افزایش نرخ‌های بهره با کاهش جذابیت پرداخت‌های بهره ثابت آن‌ها برای سرمایه‌گذاران، قیمت گیلت‌ها را کاهش می‌دهد
[ترجمه ترگمان]به طور معمول، نرخ بهره رو به افزایش قیمت gilts را کاهش می دهد و باعث می شود که پرداخت بهره ثابت آن ها برای سرمایه گذاران جذابیت کمتری داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. That could depress prices over the next year, some analysts say.
[ترجمه گوگل]برخی تحلیلگران می گویند که این می تواند قیمت ها را در سال آینده کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]برخی تحلیلگران می گویند که این مساله می تواند قیمت ها را در سال آینده کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دلتنگ کردن (فعل)
anguish, depress, mope

کم بها کردن (فعل)
depreciate, depress

افسرده کردن (فعل)
depress, mope, overcloud, dispirit

دژم کردن (فعل)
depress

از ارزش انداختن (فعل)
depress

انگلیسی به انگلیسی

• make sad, discourage; press down on
if something depresses you, it makes you feel sad and disappointed.
if something depresses prices, wages, or figures, it causes them to fall in value.
see also depressed, depressing.

پیشنهاد کاربران

1. فشار دادن 2. پایین کشیدن. پایین اوردن. پایین دادن. پایین بردن 3. افسرده کردن. غمگین کردن. غصه دار کردن. دلتنگ کردن 4. کساد کردن. از رونق انداختن. . دچار رکود کردن 5. کاهش دادن. تنزل دادن. پایین اوردن
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
the news depressed him
اخبار او را غمگین و افسرده کرد.
new economic policies depressed sales
سیاستهای نوین اقتصادی بازارهای فروش را از رونق انداخت.

دمق شدن، بی دل و دماغ شدن، پکر شدن، خود را باختن، از دست دادن روحیه، نژند شدن.
به پایین فشاردادن ( سوئیچ یا کلید )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : depress
✅️ اسم ( noun ) : depression / depressive / depressant
✅️ صفت ( adjective ) : depressed / depressing / depressive
✅️ قید ( adverb ) : depressingly
معانی متفاوتی دارد:
۱. افسردگی
۲. کاستن، کم شدن
۳. فشار دادن
افسرده بودن , ناراحت بودن
مث اهنگ
خوش باش عزیزم ولی من اینجا دلتنگم تنها نشستم دارم با دردا میجنگم عیبی نداره روزای خوبه منم میرسه هر کی میرسه میگه این آدمه چقد دپرسه😅🤣
افسرده کردن، ناراحت کردن

بپرس