depreciate

/dəˈpriːʃiˌet//dɪˈpriːʃɪeɪt/

معنی: مستهلک کردن، کم بها کردن
معانی دیگر: از ارزش انداختن یا افتادن، (ارزش) تنزل کردن یا دادن، کم بها کردن یا شدن، استهلاک پیدا کردن (مخالف: appreciate)، ناچیز شمردن، حقیر شمردن، دست کم گرفتن، خوار کردن، کوچک شمردن، قدرناشناسی کردن، ارج کاهی کردن

جمله های نمونه

1. some cars depreciate quickly
برخی اتومبیل ها زود از ارزش می افتند.

2. The car value will depreciate by 2000 dollars in the first year.
[ترجمه گوگل]ارزش خودرو در سال اول 2000 دلار کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]ارزش خودرو در سال اول سال ۲۰۰۰ دلار کاهش خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. New cars depreciate in value quickly.
[ترجمه گوگل]ارزش خودروهای جدید به سرعت کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]ماشین های جدید به سرعت ارزش خود را از دست می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. If you neglect this property, it will depreciate.
[ترجمه گوگل]در صورت بی توجهی به این ملک مستهلک می شود
[ترجمه ترگمان]اگر این ملک را نادیده بگیرید، ارزش آن کم خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Shares continued to depreciate on the stock markets today.
[ترجمه گوگل]کاهش ارزش سهام امروز در بازارهای سهام ادامه یافت
[ترجمه ترگمان]امروز سهام در بازارهای سهام کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. New cars start to depreciate as soon as they are on the road.
[ترجمه گوگل]خودروهای جدید به محض اینکه در جاده قرار می گیرند شروع به استهلاک می کنند
[ترجمه ترگمان]اتومبیل های جدید به محض این که در جاده قرار دارند، شروع به پائین رفتن می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The computer's value will depreciate by $500 in the first year.
[ترجمه گوگل]ارزش کامپیوتر در سال اول 500 دلار کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]ارزش کامپیوتر در سال اول ۵۰۰ دلار کاهش خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Cars depreciate in value fairly rapidly.
[ترجمه گوگل]ارزش خودروها نسبتاً سریع کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]ماشین ها به سرعت ارزش خود را کم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We must not depreciate the work she has done.
[ترجمه گوگل]ما نباید کاری را که او انجام داده است کاهش دهیم
[ترجمه ترگمان]نباید از کاری که کرده ناراحت شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Don't depreciate my efforts to help / what I have done.
[ترجمه گوگل]تلاش هایم را برای کمک / کاری که انجام داده ام بی ارزش نکن
[ترجمه ترگمان]تلاش های من برای کمک به آنچه انجام داده ام را کم نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And you could depreciate one-eighth of your tax basis in your home.
[ترجمه گوگل]و شما می توانید یک هشتم پایه مالیاتی خود را در خانه خود مستهلک کنید
[ترجمه ترگمان]و شما می توانید یک هشتم مالیات بر پایه مالیات خود را در خانه کم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But his tendency to depreciate the validity of gratitude is unfortunate.
[ترجمه گوگل]اما تمایل او به کاهش اعتبار شکرگزاری مایه تاسف است
[ترجمه ترگمان]اما تمایل او به پائین آوردن اعتبار سپاسگزاری مایه تاسف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Thus, the United States government might attempt to depreciate the dollar when our economy is in recession.
[ترجمه گوگل]بنابراین، دولت ایالات متحده ممکن است در زمانی که اقتصاد ما در رکود است، تلاش کند ارزش دلار را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، دولت ایالات متحده ممکن است تلاش کند دلار را کاهش دهد هنگامی که اقتصاد ما در رکود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. New cars depreciate quickly in the first two years.
[ترجمه گوگل]خودروهای جدید در دو سال اول به سرعت مستهلک می شوند
[ترجمه ترگمان]ماشین های جدید در دو سال اول به سرعت کاهش پیدا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His call reflects concern that other currencies could depreciate against the euro, leading to strains among the member states.
[ترجمه گوگل]درخواست او نشان دهنده نگرانی از کاهش ارزش سایر ارزها در برابر یورو است که منجر به تنش در بین کشورهای عضو می شود
[ترجمه ترگمان]این درخواست او حاکی از نگرانی است که سایر ارزها ممکن است در برابر یورو کاهش یابند و منجر به strains در میان کشورهای عضو شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مستهلک کردن (فعل)
amortize, amortise, depreciate

کم بها کردن (فعل)
depreciate, depress

تخصصی

[حقوق] مستهلک شدن (یا کردن)، کاهش یافتن (یا دادن) ارزش
[ریاضیات] مستهلک کردن، کم بها کردن

انگلیسی به انگلیسی

• reduce the value or cost (of an item or a currency); be reduced in value or cost; disparage
when something depreciates, it loses some of its value.

پیشنهاد کاربران

مخالف بودن
مستهلک ( مالی )
بی ارزش کردن
نادیده گرفتن

بپرس