deportment

/dəˈpɔːrtmənt//dɪˈpɔːtmənt/

معنی: رفتار، وضع، سلوک، اخلاق
معانی دیگر: طرز برخورد

جمله های نمونه

1. their deportment made every one uneasy and angry
رفتار آنان همه را ناراحت و عصبانی کرد.

2. He is austere and grave in deportment.
[ترجمه گوگل]او سختگیر و سختگیر است
[ترجمه ترگمان]او خیلی جدی و موقر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Young ladies used to have lessons in deportment.
[ترجمه گوگل]خانم‌های جوان قبلاً درس‌های تنبیه داشتند
[ترجمه ترگمان]خانم های جوان باید در روزگار گذشته تدریس می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. James was no model of deportment anywhere, least of all in his marital and other personal relations.
[ترجمه گوگل]جیمز در هیچ جا الگوی تبعید نبود، حداقل در روابط زناشویی و دیگر روابط شخصی‌اش
[ترجمه ترگمان]جیمز در هر جایی، دست کم در روابط شخصی و دیگر روابط شخصی، سرمشق خوبی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Not only good for the deportment, this exercise frees the hands for programmes, literature and eating cooling icecream.
[ترجمه گوگل]این تمرین نه تنها برای تناسب اندام خوب است، بلکه دست را برای برنامه ها، ادبیات و خوردن بستنی خنک باز می کند
[ترجمه ترگمان]این تمرین نه تنها برای انجام این کار خوب است، بلکه دست ها را برای برنامه ها، ادبیات و تغذیه سرد آزاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He has good deportment.
[ترجمه گوگل]او رفتار خوبی دارد
[ترجمه ترگمان]حال و احوال خوبی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If the deportment of the Koi is okay, next step is to ask the dealer to bowl the fish.
[ترجمه گوگل]اگر انتقال کوی درست باشد، قدم بعدی این است که از فروشنده بخواهید ماهی را کاسه کند
[ترجمه ترگمان]اگر ترتیب کوی کر خوب باشد، قدم بعدی این است که از دیلر بخواهید که ماهی را بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Miss Moore was a woman of steady deportment, without the least levity of conversation or carriage.
[ترجمه گوگل]دوشیزه مور زنی متین بود، بدون کمترین اهانت به مکالمه یا کالسکه
[ترجمه ترگمان]دوشیزه مور، رفتار متین و متین داشت، بی آن که سبکی حرف بزند یا با کالسکه بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Their rabidly nonconformist deportment has made them legendary.
[ترجمه گوگل]رفتار ناسازگارانه آنها آنها را افسانه ای ساخته است
[ترجمه ترگمان]رفتار rabidly آن ها را افسانه ای کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Deportment and poise were as important as good marks for young ladies.
[ترجمه گوگل]متانت و متانت به اندازه نمره خوب برای خانم های جوان مهم بود
[ترجمه ترگمان]رفتار و آرامش به همان اندازه جای مناسبی برای خانم های جوان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His deportment had now for some weeks been more uniform towards me than at the first.
[ترجمه گوگل]تبعید او چند هفته ای بود که نسبت به من یکنواخت تر از اول شده بود
[ترجمه ترگمان]گذشته از این، چند هفته بود که رفتارش نسبت به من عوض شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His speech and deportment do not comport with his high position.
[ترجمه گوگل]گفتار و تحقیر او با مقام والای او همخوانی ندارد
[ترجمه ترگمان]رفتارش و رفتارش با موقعیت و موقعیت او موافق نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Although the Olympic champion has become, but her deportment, that can still feel shy and nervous.
[ترجمه گوگل]اگر چه قهرمان المپیک شده است، اما تنبیه او، که هنوز هم می تواند احساس خجالتی و عصبی
[ترجمه ترگمان]با اینکه قهرمان المپیک تبدیل شده است، اما رفتارش آرام و عصبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. One peculiarity of the child's deportment remains yet to be told.
[ترجمه گوگل]یکی از ویژگی های تبعید کودک هنوز گفته نشده است
[ترجمه ترگمان]هنوز باید یکی از خصوصیات ظاهری این کودک را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رفتار (اسم)
action, exploit, gesture, behavior, conduct, treatment, manner, demeanor, bearing, dealing, deportment, comportment, thews, step, demarche, ethic, gest

وضع (اسم)
deduction, stand, speed, action, gesture, behavior, demeanor, situation, status, position, disposition, imposition, trim, stick, pose, self, aspect, setup, ordonnance, bearing, poise, station, footing, deportment, lie, mien, posture, phase, situs, stance

سلوک (اسم)
behavior, conduct, demeanor, bearing, deportment, behaviour

اخلاق (اسم)
behavior, deportment, behaviour, moral, morality, comportment

انگلیسی به انگلیسی

• manner, behavior; posture, bearing; child's behavior in school
your deportment is the way you behave, especially the way you walk and move; a formal word.

پیشنهاد کاربران

طرز برخورد - وضع - طرز راه رفتن و ایستادن
the way a person walks and stands
the way a person behaves
The way someone walks or stand

بپرس