deployment

/dəˌplɔɪmənt//dɪˈploɪmənt/

معنی: تفرقه، گسترش، ارایش قشون، قرارگیری قشون یا نیرو، موضع گیری
معانی دیگر: نظ

جمله های نمونه

1. Missile deployment did much to further polarize opinion in Britain.
[ترجمه گنج جو] جایگزینی موشکها باغث دو قطبی شدن هر چه بیشتر نقطه نظرات در برتانیا شد.
|
[ترجمه گوگل]استقرار موشک‌ها به دو قطبی شدن بیشتر افکار در بریتانیا کمک زیادی کرد
[ترجمه ترگمان]گسترش موشک باعث ایجاد اختلاف بیشتر در بریتانیا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Gates responds with a lengthy discourse on deployment strategy.
[ترجمه گوگل]گیتس با یک گفتمان طولانی در مورد استراتژی استقرار پاسخ می دهد
[ترجمه ترگمان]گیتس با یک گفتمان طولانی درباره استراتژی استقرار پاسخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The Chief of Police ordered the deployment of 2 000 troops to try to stop the rioting.
[ترجمه گوگل]رئیس پلیس دستور استقرار 2000 نیرو را برای جلوگیری از شورش داد
[ترجمه ترگمان]رئیس پلیس دستور استقرار ۲،۰۰۰ سرباز را داد تا شورش را متوقف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Without the full deployment of resources, we cannot achieve our aims.
[ترجمه گوگل]بدون استقرار کامل منابع، ما نمی توانیم به اهداف خود دست یابیم
[ترجمه ترگمان]بدون استفاده کامل از منابع، ما نمی توانیم به اهداف خود برسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These were understood to stop short of deployment of major ground forces.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که اینها در برابر استقرار نیروهای زمینی اصلی متوقف می شوند
[ترجمه ترگمان]این ها به منظور توقف کوتاهی از استقرار نیروهای زمینی اصلی درک شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Both the level of available resources and their deployment are constantly adjusted as necessary to counter the foreseeable threat.
[ترجمه گوگل]هم سطح منابع موجود و هم استقرار آنها به طور مداوم در صورت لزوم برای مقابله با تهدید قابل پیش بینی تنظیم می شود
[ترجمه ترگمان]هر دو سطح منابع موجود و استقرار آن ها به طور مداوم برای مقابله با تهدید قابل پیش بینی تنظیم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Soon after the president signs the deployment orders this week, troops will begin to move into the country, Bacon said.
[ترجمه گوگل]بیکن گفت که بلافاصله پس از امضای دستورات استقرار توسط رئیس جمهور در این هفته، نیروها به داخل کشور حرکت خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]بیکن گفت: اندکی پس از اینکه رئیس جمهور دستور استقرار این هفته را امضا کرد، سربازان شروع به نقل مکان به کشور خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A few of the suggestions about the deployment of furniture were fairly generally rejected.
[ترجمه گوگل]تعدادی از پیشنهادات در مورد استقرار مبلمان به طور کلی رد شد
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از پیشنهادها در مورد استقرار مبلمان به طور کلی رد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. No senior politician dares to oppose deployment.
[ترجمه گوگل]هیچ سیاستمدار ارشدی جرات مخالفت با استقرار را ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ سیاست مدار ارشدی جرات مخالفت با استقرار نیروها را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If the slide continues, mission managers could postpone deployment until Sunday.
[ترجمه گوگل]اگر اسلاید ادامه یابد، مدیران ماموریت می توانند استقرار را تا یکشنبه به تعویق بیاندازند
[ترجمه ترگمان]اگر این اسلاید ادامه پیدا کند، مدیران ماموریت می توانند استقرار خود را تا یکشنبه به تعویق بیاندازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These include the deployment and retrieval of a NASA-owned spacecraft called Spartan, which carries a half-dozen experiments.
[ترجمه گوگل]اینها شامل استقرار و بازیابی یک فضاپیمای متعلق به ناسا به نام اسپارتان است که بیش از دوازده آزمایش را انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]این موارد شامل استقرار و بازیابی یک فضاپیمای متعلق به ناسا به نام Spartan است که بیش از دوازده آزمایش را انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We will complete the deployment of the next generation of Britain's minimum nuclear deterrent.
[ترجمه گوگل]ما استقرار نسل بعدی حداقل بازدارنده هسته ای بریتانیا را تکمیل خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]ما استقرار نسل بعدی حداقل بازدارنده هسته ای بریتانیا را تکمیل خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To make matters worse, the deployment of only one thrust-reverser meant that there was a tremendous drag on the right engine.
[ترجمه گوگل]بدتر از آن، استقرار تنها یک رانش معکوس به این معنی بود که کشش فوق العاده ای در موتور سمت راست وجود دارد
[ترجمه ترگمان]برای این که اوضاع را بدتر کند، تنها چیزی که در آن ها ایجاد شده بود، معنی اش این بود که صدای کشش شدید موتور سمت راست را به گوش می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It means more imaginative deployment of staff.
[ترجمه گوگل]این به معنای استقرار تخیلی تر کارکنان است
[ترجمه ترگمان]این به معنی استفاده خلاقانه تر از کارکنان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تفرقه (اسم)
division, concision, schism, divorcement, schismatism, scissoring, sequestration, deployment

گسترش (اسم)
extension, spread, propagation, expanse, deploy, deployment

ارایش قشون (اسم)
deployment

قرارگیری قشون یا نیرو (اسم)
deployment

موضع گیری (اسم)
deployment, positioning

انگلیسی به انگلیسی

• strategic positioning (of troops, a military unit, etc.)
the deployment of troops, resources, or equipment is the organization and preparation of them so that they are in a position or condition where they are ready for immediate action.

پیشنهاد کاربران

ممنونم عالی
به خطر کردن، بسیج
۱. آرایش. صف آرایی ۲. آماده کردن. امادگی
مثال:
No senior politician dares to oppose deployment.
هیچ سیاستمدار ارشدی جرات مخالفت با آرایش و صف آرایی را ندارد.
تعبیه
در بحث کامپیوتر به صورت خلاصه می شود : نصب و راه اندازی
پیاده سازی
استقرار، اعزام، گسترش
راه اندازی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : deploy
اسم ( noun ) : deployment
صفت ( adjective ) : deployable
قید ( adverb ) : _
جاگیری؛ جانمایی
در کامپیوتر :
( N ) Deployment : به پروسه ی setting up کردن یا ایجاد کردن یک نرم افزار ، کامپیوتر یا سیستم جدید ( از ابتدا تا مرحله ی استفاده کردن ) Deployment گفته می شود .
Deploy ( V ) :به نصب کردن ، تست کردن ، و پیاده سازی یک سیستم کامپیوتری یا نرم افزار میگویند.
...
[مشاهده متن کامل]

این اصطلاح میتواند برای اشاره به هرگونه نصب کردن ، تست کردن، مثل:
setting up a new network in an enterprise ، نصب یک server farm ، پیاده سازی یک اپلیکیشن جدید بر روی یک distributed computing network
مورد استفاده قرار گیرد.

آرایش، صف آرایی، چینش
توزیع
deployment ( علوم نظامی )
واژه مصوب: استقرار 2
تعریف: قرار گرفتن نیروها با آرایش ویژه در مناطق عملیاتی
به کار گیری
استقرار نیروها
فرستادن
اعزام
به کارگیری - ایجاد
انتقال انسان ها و امکانات از یک مکان به مکان دیگر.
[رایانه] استقرار سامانه
[رایانه] به کاراندازی یک سامانه
موضع گیری
چینش_ چیدمان
بکار بردن
صف آرایی
به کار گیری
اون لحظه شروع فوتبال که داور زمینهای بازی رو مشخص میکنه و بازیکنان و دروازه بان هر کدوم میرن در پست خودشون قرار میگیرن یعنی فعل دیپلویمنت
راه اندازی، استقرار، توسعه، ایجاد
استقرار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس