depletion

/dəˈpliːʃn̩//dɪˈpliːʃn̩/

معنی: خون گیری، تقلیل، تخلیه، نقصان، تهی سازی، رگ زنی، نهی سازی
معانی دیگر: (ذخایر طبیعی یا پولی و غیره) مصرف، ته کشی، کاهش، کم سازی، کم گری

جمله های نمونه

1. the depletion of the world's natural resources
ته کشیدن دخایر طبیعی جهان

2. Depletion of the ozone layer leaves the earth's surface increasingly exposed to harmful radiation from the sun.
[ترجمه گوگل]تخریب لایه اوزون، سطح زمین را به طور فزاینده ای در معرض تشعشعات مضر خورشید قرار می دهد
[ترجمه ترگمان]Depletion لایه اوزون سطح زمین را به طور فزاینده ای در معرض تابش مضر خورشید قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Increased consumption of water has led to rapid depletion of groundwater reserves.
[ترجمه گوگل]افزایش مصرف آب منجر به تخلیه سریع ذخایر آب زیرزمینی شده است
[ترجمه ترگمان]افزایش مصرف آب منجر به تخلیه سریع ذخایر آب زیرزمینی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Increased expenditure has caused a depletion in our capital/funds.
[ترجمه گوگل]افزایش مخارج باعث کاهش سرمایه/وجوه ما شده است
[ترجمه ترگمان]افزایش هزینه ها باعث کاهش سرمایه و سرمایه ما شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But, like global warming, ozone depletion was based on theory.
[ترجمه گوگل]اما، مانند گرم شدن کره زمین، تخریب لایه ازن بر اساس تئوری بود
[ترجمه ترگمان]اما همانند گرم شدن جهانی هوای کره زمین، تخریب لایه براساس تئوری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Oxygen depletion causes fish to gulp strongly at the water surface.
[ترجمه گوگل]کاهش اکسیژن باعث می شود ماهی ها به شدت در سطح آب ببلعند
[ترجمه ترگمان]تخلیه اکسیژن باعث می شود که ماهی ها در سطح آب به شدت آب بخورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Estimates of ozone depletion and skin cancer incidence to examine the Vienna Convention achievements.
[ترجمه گوگل]برآورد تخریب لایه ازن و بروز سرطان پوست برای بررسی دستاوردهای کنوانسیون وین
[ترجمه ترگمان]برآورد از تخریب لایه ازون و ظهور سرطان پوست برای بررسی دستاوردهای کنوانسیون وین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. During therapy for magnesium depletion, the physician should frequently check the serum magnesium level, especially in patients with renal insufficiency.
[ترجمه گوگل]در طول درمان برای کاهش منیزیم، پزشک باید مرتباً سطح سرمی منیزیم را بررسی کند، به ویژه در بیماران مبتلا به نارسایی کلیوی
[ترجمه ترگمان]در طول درمان برای کاهش منیزیم، پزشک باید به طور مکرر سطح منیزیم سرم، به خصوص در بیماران مبتلا به نارسایی کلیوی را چک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Magnesium reabsorption is impaired by phosphate depletion.
[ترجمه گوگل]بازجذب منیزیم با کاهش فسفات مختل می شود
[ترجمه ترگمان]منیزیم reabsorption با کاهش فسفات آسیب دیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Concern about ozone depletion has until now centred on its effects on humans, for instance through increased skin cancers.
[ترجمه گوگل]نگرانی در مورد تخریب لایه اوزون تا کنون بر روی اثرات آن بر انسان متمرکز بوده است، به عنوان مثال از طریق افزایش سرطان پوست
[ترجمه ترگمان]نگرانی در مورد کاهش ازون تا کنون بر روی اثرات آن بر انسان ها متمرکز شده است، به عنوان مثال از طریق افزایش سرطان پوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Government hosted an international conference on ozone depletion.
[ترجمه گوگل]دولت میزبان کنفرانس بین المللی در مورد تخریب لایه ازن بود
[ترجمه ترگمان]دولت میزبان کنفرانس بین المللی درمورد تخریب لایه ازن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. No depletion is charged in respect of development expenditure.
[ترجمه گوگل]با توجه به هزینه های توسعه هیچ کاهشی دریافت نمی شود
[ترجمه ترگمان]هیچ کاهشی در رابطه با هزینه های توسعه وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. On ozone depletion, which harms everyone, the Montreal agreement accepted that trade sanctions could be used against free riders.
[ترجمه گوگل]در مورد تخریب لایه لایه اوزون که به همه آسیب می رساند، توافق مونترال پذیرفت که می توان از تحریم های تجاری علیه سواران آزاد استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]در تخریب لایه ازون، که به همه صدمه می زند، توافقنامه مونترال پذیرفته شد که تحریم های تجاری را می توان در برابر riders آزاد مورد استفاده قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The effects are more severe than oxygen depletion and may result in prolonged poor health in your fish.
[ترجمه گوگل]اثرات شدیدتر از کاهش اکسیژن است و ممکن است منجر به سلامت طولانی مدت ماهی شما شود
[ترجمه ترگمان]این عوارض جدی تر از تخلیه اکسیژن هستند و ممکن است منجر به سلامتی ضعیف طولانی مدت در ماهی شما شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Choosing a low dose and avoiding volume depletion will minimise this potential risk.
[ترجمه گوگل]انتخاب دوز کم و اجتناب از کاهش حجم این خطر احتمالی را به حداقل می رساند
[ترجمه ترگمان]انتخاب یک دوز پایین و جلوگیری از کاهش حجم این خطر بالقوه را به حداقل می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خون گیری (اسم)
bloodletting, phlebotomy, depletion, venesection

تقلیل (اسم)
reduction, diminution, depletion, cutback

تخلیه (اسم)
discharge, depletion, evacuation, disembarkation

نقصان (اسم)
want, depletion

تهی سازی (اسم)
depletion, evacuation

رگ زنی (اسم)
phlebotomy, depletion

نهی سازی (اسم)
depletion

تخصصی

[حسابداری] استهلاک منابع طبیعی
[عمران و معماری] خوشیدگی
[برق و الکترونیک] تخلیه - تهی سازی، تخلیه کاهش چگالی باربرها در یک نیمرسانا به کمتر از حد عادی در دما و سطح آلایش معین .
[زمین شناسی] فرسایش، ،تقلیل ،تهی شدگی حجمی که توسط افتگاه اصلی لغزش، توده جابجا شده و سطح اولیه زمین محدود می شود .
[معدن] استهلاک (عمومی)
[نفت] تخلیه ی کامل
[آب و خاک] تخلیه ،برداشت

انگلیسی به انگلیسی

• emptying, exhausting, using up; reduction

پیشنهاد کاربران

مترادف:
depletion =discharge
استهلاک دارائیهای تهی�پذیر ( مانند معدن ) - در حسابداری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : deplete
✅️ اسم ( noun ) : depletion
✅️ صفت ( adjective ) : depleted
✅️ قید ( adverb ) : _
در منابع و ذخایر
مصرف
ته کشیدن
the depletion of the ozone layer
Increased expenditure has caused a depletion in our capital/funds.
با دو حرف اضافه in , of به کار میرود
تحلیل رفتن
depletion ( فیزیک )
واژه مصوب: تُنُکی
تعریف: کاهیدگی چگالی حامل های بار در پیوندگاه مثبت ـ منفی ( P - N )
فرسودگی
نازک شدن ( خصوصا در مورد لایه اوزون )
تخلیه
اختلال
فرسایش . تحلیل رفتن
فقدان
کاهش
تحلیل رفتن
کم شدن
ترشح
کاهیدگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس