depersonalization


زوال شخصیت

جمله های نمونه

1. It is in this depersonalization that art may be said to approach the condition of science.
[ترجمه فروغ کیان زاده] از بابت همین شخصیت زدایی است که شاید بتوان گفت هنر میتواند به جایگاهی مانند علم راه یابد.
|
[ترجمه گوگل]در این مسخ شخصیت است که می توان گفت هنر به شرایط علم نزدیک می شود
[ترجمه ترگمان]در این depersonalization است که می توان گفت که هنر می تواند به شرایط علم نزدیک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Some disturbed people undergo a depersonalization process in which their sense of self is undermined.
[ترجمه گوگل]برخی از افراد آشفته تحت یک فرآیند مسخ شخصیت قرار می گیرند که در آن حس خود آنها تضعیف می شود
[ترجمه ترگمان]برخی افراد مضطرب یک فرآیند depersonalization را تجربه می کنند که در آن ها حس خود از خود تضعیف می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There remains to define this process of depersonalization and its relation to the sense of tradition.
[ترجمه گوگل]هنوز برای تعریف این فرآیند مسخ شخصیت و رابطه آن با حس سنت باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]برای تعریف این فرآیند of و ارتباط آن با مفهوم سنت، باقی مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the depersonalization score, taking physical exercise, system of working hours, social objective support, and degree of utilizing social support were the predictive factors.
[ترجمه گوگل]در نمره مسخ شخصیت، انجام تمرینات بدنی، سیستم ساعات کار، حمایت هدف اجتماعی و میزان استفاده از حمایت اجتماعی عوامل پیش بینی کننده بودند
[ترجمه ترگمان]در امتیاز depersonalization، گرفتن تمرین فیزیکی، سیستم ساعت های کاری، پشتیبانی هدف اجتماعی و درجه استفاده از حمایت اجتماعی فاکتورهای پیش بینی کننده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Burnout was a psychological syndrome of emotional exhaustion, depersonalization, and reduced personal accomplishment that could occur among individuals who worked with other people in some capacity.
[ترجمه مجتبی] فرسودگی شغلی یک سندرم روانشناختی است با ابعاد خستگی عاطفی وزوال شخصیت و کاهش موفقیت فردی که در اشخاصی که با افراد دیگر در ارتباط کاری هستند، می تواند روی دهد.
|
[ترجمه گوگل]فرسودگی شغلی یک سندرم روانی فرسودگی عاطفی، مسخ شخصیت و کاهش موفقیت شخصی بود که می‌توانست در میان افرادی که در برخی از ظرفیت‌ها با افراد دیگر کار می‌کردند رخ دهد
[ترجمه ترگمان]Burnout یک سندرم روانی از فرسودگی عاطفی، depersonalization، و کاهش موفقیت فردی بود که می تواند در میان افرادی رخ دهد که با افراد دیگر در برخی از ظرفیت کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Burnout is a psychological syndrome of emotional exhaustion, depersonalization, and reduced personal accomplishment that can occur among individuals who work with other people in some capacity.
[ترجمه گوگل]فرسودگی شغلی یک سندروم روانی فرسودگی عاطفی، مسخ شخصیت و کاهش موفقیت شخصی است که می تواند در بین افرادی که در برخی از ظرفیت ها با افراد دیگر کار می کنند رخ دهد
[ترجمه ترگمان]Burnout یک سندرم روان شناختی از فرسودگی عاطفی، depersonalization، و کاهش موفقیت فردی است که می تواند در میان افرادی رخ دهد که با افراد دیگر کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Job burnout is mainly expressed as Emotional exhaustion, Depersonalization and Reduced personal accomplishment, which will partly affect personal psychological state and behavioral effect of the work.
[ترجمه گوگل]فرسودگی شغلی عمدتاً به صورت فرسودگی عاطفی، مسخ شخصیت و کاهش موفقیت شخصی بیان می شود که تا حدی بر وضعیت روانی شخصی و تأثیر رفتاری کار تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]تحلیل شغلی به طور عمده به عنوان فرسودگی عاطفی، depersonalization و کاهش موفقیت فردی بیان می شود که تا حدی بر وضعیت روانی شخصی و اثر رفتاری کار تاثیر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The aspects of relationship, patients nursing about job stress and the aspect of colleague on job satisfaction have an integrated effect on depersonalization.
[ترجمه گوگل]ابعاد رابطه، پرستاری از بیماران در مورد استرس شغلی و بعد همکار بر رضایت شغلی تأثیر یکپارچه بر مسخ شخصیت دارند
[ترجمه ترگمان]جنبه های رابطه، بیماران در مورد استرس شغلی و جنبه های هم کار در رضایت شغلی تاثیر یکپارچه روی depersonalization دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The adjusting role of teachers' professional self-concept is obvious in the emotional exhaustion and depersonalization of burnout.
[ترجمه گوگل]نقش تعدیل کننده خودپنداره حرفه ای معلمان در فرسودگی عاطفی و مسخ شخصیت فرسودگی شغلی مشهود است
[ترجمه ترگمان]نقش تنظیم مفهوم خود - مفهوم حرفه ای معلمان در فرسودگی عاطفی و depersonalization تحلیل رفتگی مشهود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Coping was positively related to job satisfaction, physical and psychological health, personal achievements, and negatively related to emotional exhaustion and depersonalization .
[ترجمه گوگل]مقابله با رضایت شغلی، سلامت جسمی و روانی، دستاوردهای شخصی رابطه مثبت و با خستگی عاطفی و مسخ شخصیت رابطه منفی داشت
[ترجمه ترگمان]سازگاری، ارتباط مثبتی با رضایت شغلی، سلامت جسمی و روانی، دستاوردهای شخصی، و منفی مرتبط با فرسودگی عاطفی و depersonalization داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Police's burnout is an extremely reaction to prolonged work stress, which includes a psychological syndrome of emotional exhaustion, depersonalization, and reduced personal accomplishment.
[ترجمه گوگل]فرسودگی شغلی پلیس یک واکنش شدید به استرس کاری طولانی مدت است که شامل یک سندرم روانی خستگی عاطفی، مسخ شخصیت و کاهش موفقیت شخصی است
[ترجمه ترگمان]تحلیل رفتگی پلیس واکنش بسیار زیادی به استرس کاری طولانی مدت است که شامل یک سندرم روان شناختی از فرسودگی عاطفی، depersonalization و کاهش موفقیت فردی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A comparison of Bakhtin's view that the novelist should keep to the extraordinary position and Joyce's theory of depersonalization reveals that there is common ground between the two.
[ترجمه گوگل]مقایسه دیدگاه باختین مبنی بر اینکه رمان نویس باید به موقعیت خارق العاده پایبند باشد و نظریه مسخ شخصیت جویس نشان می دهد که بین این دو نقطه مشترک وجود دارد
[ترجمه ترگمان]مقایسه دیدگاه Bakhtin حاکی از آن است که رمان نویس باید به موقعیت فوق العاده خود و نظریه جویس s نشان دهد که بین این دو زمینه مشترکی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Female teachers feel significant lower personal accomplishment than male teachers, but the gender factor is not related to the emotional exhaustion and depersonalization.
[ترجمه گوگل]معلمان زن نسبت به معلمان مرد موفقیت شخصی کمتری را احساس می کنند، اما عامل جنسیت با خستگی عاطفی و مسخ شخصیت ارتباطی ندارد
[ترجمه ترگمان]معلمان زن نسبت به معلمان مرد نسبت به معلمان مرد اهمیت بیشتری دارند، اما عامل جنسیتی مربوط به فرسودگی عاطفی و اختلال حواس نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Job burnout can be manifested in the following 3 aspects: emotional exhaustion, depersonalization and diminished personal accomplishment.
[ترجمه گوگل]فرسودگی شغلی را می توان در 3 جنبه زیر نشان داد: خستگی عاطفی، مسخ شخصیت و کاهش موفقیت شخصی
[ترجمه ترگمان]تحلیل شغلی می تواند در سه بعد زیر نشان داده شود: فرسودگی عاطفی، depersonalization و کاهش موفقیت فردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[کامپیوتر] توجه نکردن به هویت فردی
[روانپزشکی] مسخ شخصیت

انگلیسی به انگلیسی

• removal of individual traits and identity; act of making impersonal (also depersonalisation)

پیشنهاد کاربران

شخصیت زدایی
( این صنعت ادبی وارونه صنعت جاندارپنداری یا جانبخشی به اشیا است. )
مثال:
خمپاره ها مسجد تاریخی شهر را ویران کردند.
بمباران ده ها کودک و زن را قتل عام کرد.
( با جایگزین کردن یک شی به جای فاعل یک فعل انسانی - قتل عام کردن - عامل انسانی را از جمله زدوده و پاک کرده است.
�شخصیت زدایی� نیز معنی می دهد.
depersonalization ( پزشکی )
واژه مصوب: خوددگربینی
تعریف: حالتی که در آن شخص خود را غیرواقعی یا دچار تغییرات شگفت‏آور احساس کند
شخص زدایی
گسست از شخصیت
مسخ شخصیت
مسخ شخصیت
اختلالی که در آن افراد احساس می کنند هویتشان از بدنشان جدا شده است. امکان دارد آنها تجربیات غیر واقعی بودن، مشاهده گر بیرونی بودن، یا کرختی هیجانی یا جسمانی داشته باشند.
غیر شخصی سازی
زوال شخصیت

بپرس