denounce

/dəˈnaʊns//dɪˈnaʊns/

معنی: متهم کردن، تقبیح کردن، علیه کسی اظهاری کردن
معانی دیگر: مردود شمردن، محکوم کردن، نکوهیدن، چغلی کردن، (برضدکسی) گواهی دادن، (علنا) متهم کردن، (جرم کسی را) افشا کردن، پایان قرارداد (قرار داد صلح یا آتش بس و غیره) را رسما اعلام کردن، رسما فسخ کردن، کسی یا چیزی را ننگین کردن

جمله های نمونه

1. to denounce an accomplice in crime
شریک جرم خود را لو دادن

2. the teacher who interrupted his talk to denounce a dormant student
معلمی که صحبت خود را قطع کرد تا دانشجوی به خواب رفته را سرزنش کند.

3. The father denounced his son for lying to the district attorney.
[ترجمه گوگل]پدر پسرش را به خاطر دروغ گفتن به دادستان منطقه محکوم کرد
[ترجمه ترگمان]پدر پسر خود را به خاطر دروغ گفتن به وکیل متهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Some people denounce the government for probing into their private lives.
[ترجمه گوگل]برخی از مردم دولت را به دلیل تحقیق در مورد زندگی خصوصی آنها محکوم می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی مردم دولت را برای کاوش در زندگی خصوصی خود محکوم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ralph Nader, the consumer advocate, denounced the defective products being sold.
[ترجمه گوگل]رالف نادر، مدافع مصرف کننده، محصولات معیوب فروخته شده را محکوم کرد
[ترجمه ترگمان]رالف نادر، مدافع مصرف کننده، محصولات معیوب فروخته شده را محکوم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Speaker after speaker mounted/took the platform to denounce the policy.
[ترجمه Majid Vahid] سخنرانهای زیادی پشت تریبون رفته و این سیاست را محکوم کردند.
|
[ترجمه گوگل]بلندگو پشت سر بلندگو سوار شدند/سکو را گرفتند تا این سیاست را محکوم کنند
[ترجمه ترگمان]سخنگو بعد از اینکه سخنگو سوار شد \/ سکو را برای تقبیح سیاست انتخاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We must denounce injustice and oppression.
[ترجمه گوگل]ما باید بی عدالتی و ظلم را محکوم کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید بی عدالتی و ستم را محکوم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Ministers took the floor to denounce the decision to suspend constitutional rule.
[ترجمه گوگل]وزرا برای محکوم کردن تصمیم به تعلیق قانون اساسی سخنرانی کردند
[ترجمه ترگمان]وزرا برای محکوم کردن تصمیم به تعلیق قانون اساسی، کف را برداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We should denounce a heresy.
[ترجمه گوگل]ما باید یک بدعت را محکوم کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید بدعت را محکوم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. An elderly deaconess who refused to denounce her faith during a riot against Christians.
[ترجمه گوگل]یک شماس سالخورده که در جریان شورش علیه مسیحیان حاضر به تقبیح ایمان خود نشد
[ترجمه ترگمان]An سالخورده که از محکوم کردن ایمان خود در طی شورش علیه مسیحیان خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Community leaders were quick to denounce the police for reacting too violently to the disturbances.
[ترجمه گوگل]رهبران جامعه به سرعت پلیس را به دلیل واکنش بیش از حد خشونت آمیز به ناآرامی ها محکوم کردند
[ترجمه ترگمان]رهبران جامعه فورا پلیس را به دلیل واکنش شدید به آشوب محکوم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Always there to denounce the system, demand justice.
[ترجمه گوگل]همیشه برای تقبیح نظام، مطالبه عدالت وجود دارد
[ترجمه ترگمان]همیشه این سیستم را محکوم کند و خواستار عدالت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Denounce Big Labor and start a new labor federation like Lewis did.
[ترجمه گوگل]کارگران بزرگ را محکوم کنید و یک فدراسیون کارگری جدید مانند لوئیس راه اندازی کنید
[ترجمه ترگمان]Denounce کار کردن و شروع یک فدراسیون کارگری جدید مانند لوئیس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I encouraged them to denounce the callow subjugation of women and switch from heels to flats.
[ترجمه گوگل]من آنها را تشویق کردم که انقیاد نابخردانه زنان را محکوم کنند و از کفش های پاشنه دار به کفش های تخت روی بیاورند
[ترجمه ترگمان]من آن ها را تشویق کردم که انقیاد callow زنان را محکوم کنند و از پاشنه به آپارتمان ها دست بزنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. While some pundits denounce them, I believe they play a useful role, keeping politicians and central bankers honest.
[ترجمه گوگل]در حالی که برخی از کارشناسان آنها را محکوم می کنند، من معتقدم که آنها نقش مفیدی دارند و سیاستمداران و بانک مرکزی را صادق نگه می دارند
[ترجمه ترگمان]در حالی که برخی متخصصان آن ها را محکوم می کنند، من معتقدم که آن ها نقش مفیدی را بازی می کنند و سیاستمداران و بانکداران مرکزی را صادق نگاه می دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Some Quakers began to denounce slavery beyond their circle in society at large, and they drew negative response for doing so.
[ترجمه گوگل]برخی از کویکرها شروع به محکوم کردن برده داری فراتر از دایره خود در جامعه به طور کلی کردند، و به این دلیل واکنش منفی دریافت کردند
[ترجمه ترگمان]برخی از Quakers شروع به محکوم کردن برده داری در خارج از دایره خود در جامعه کردند و پاسخ منفی به این کار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Meanwhile, ministers rallied in a concerted effort to denounce rumours of a rift between Mr Lawson and Margaret Thatcher.
[ترجمه گوگل]در همین حال، وزرا در تلاشی هماهنگ برای محکوم کردن شایعات مربوط به اختلاف بین آقای لاوسون و مارگارت تاچر تجمع کردند
[ترجمه ترگمان]در همین حال، وزرا در تلاش هماهنگ برای محکوم کردن شایعاتی مبنی بر شکاف بین آقای لا سن و مارگارت تاچر، دست به تظاهرات زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متهم کردن (فعل)
libel, accuse, incriminate, indict, denounce, impute, criminate, impeach, inculpate, delate

تقبیح کردن (فعل)
denounce, condemn, decry, objurgate

علیه کسی اظهاری کردن (فعل)
denounce

تخصصی

[حقوق] تقبیح کردن، متهم کردن، مردود شمردن، باطل اعلام کردن (معاهده)

انگلیسی به انگلیسی

• condemn, censure; accuse
if you denounce someone or something, you criticize them severely and publicly.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: To publicly criticize or condemn 🗣️🚫
🔍 مترادف: Accuse
✅ مثال: The politician denounced the corruption within the government.
1. محکوم کردن. به باد انتقاد گرفتن 2. خبر دادن. معرفی کردن 3. لغو کردن. باطل اعلام کردن
مثال:
this offer was denounced as a bluff
این پیشنهاد خبر از یک بلوف می داد.
نکوهیدن
محکوم کردن ( ف )
محکوم کردن، انتقاد کردن
denounce ( v ) ( dɪˈnaʊns ) =to strongly criticize sb, e. g. The project was denounced as a scandalous waste of public money. =to tell the police about sb's illegal political activities, denunciation
denounce
سرکوفت زدن، نکوهش کردن
اعلام برائت کردن
تنفیذ نکردن
1 - محکوم کردن 2 - تقبیح کردن 3 - انتقاد شدید4 - علیه کسی اظهار کردن5 - نکوهیدن
neu -
Proto - Indo - European root meaning "to shout. " It forms all or part of: announce; denounce; enunciate; nuncio; pronounce; renounce.
از ریشه هندواروپایی نوا= یعنی آواز و صدا ، آواز داد یعنی صدا زد و خبر داد، اعلام کرد
to criticize something or someone strongly and publicly:
انتقاد شدید و علنی از چیزی یا شخصی
We must denounce injustice and oppression.
ما باید بی عدالتی و ظلم را شدیداً مورد انتقاد قرار دهیم ( یا شدیداً محکوم کنیم ) .
متهم کردن
denounce to
بر اساس دیکشنری هزاره: معرفی کردن، لو دادن
مثال:
If you denounce me to the police
ترجمه اینجانب:
اگر مرا به پلیس معرف کنی/لو بدهی
To inform against
To expose
To inform on
To accuse
To incriminate
To name
To betray

انتقادکردن
محکوم کردن ، متهم کردن، سرزنش کردن
باطل اعلام کردن
"نارواشناختن"
The film was denounced for the way it portrayed its female characters.
این فیلم به دلیل نحوه ی به تصویر کشیدن شخصیت های زن ناروا و محکوم شناخته شد.
زیراب زدن
سرزنش کردن، محکوم کردن، لو دادن
نکوهش کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس