denoting


معنی: مشعر
معانی دیگر: دال قانون ـ فقه : مبنى بر

مترادف ها

مشعر (صفت)
denoting, indicating, stating, informing

پیشنهاد کاربران

نمایاننده
نمایانگر، بیانگر، مبین، نشانگر، نشانه، گویای، بیان کننده، نماینده
حاکی بودن از چیزی
نشان دهنده ی
مبتنی

بپرس