denominate

/dəˈnɑːməˌnet//dɪˈnɒmɪneɪt/

معنی: معین کردن، تخصیص دادن به، نامیدن
معانی دیگر: اسم خاص دادن به، نامگذاری کردن

جمله های نمونه

1. Sorrow denominates a state of mind.
[ترجمه گوگل]غم و اندوه بیانگر حالت روحی است
[ترجمه ترگمان]غم و اندوه، حالت روحی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Worst off were those whose wages were denominated in dollars, but who were paid in rubles.
[ترجمه گوگل]بدترین وضعیت کسانی بودند که دستمزدشان به دلار بود، اما حقوقشان به روبل بود
[ترجمه ترگمان]بدتر از آن کسانی بودند که حقوق آن ها به دلار بود، اما به پول می پرداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Half is denominated in francs, the remainder in dollars.
[ترجمه گوگل]نصف به فرانک و بقیه به دلار است
[ترجمه ترگمان]نصف نصف فرانک، باقی مانده به دلار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Banks usually denominate loans to poorer countries in more stable currencies like the dollar.
[ترجمه گوگل]بانک‌ها معمولاً به کشورهای فقیرتر وام با ارزهای باثبات‌تری مانند دلار می‌دهند
[ترجمه ترگمان]بانک ها معمولا وام را به کشورهای فقیرتر در ارزه ای ثابت مانند دلار وام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Several banks have 30% of their liabilities denominated in dollars; one medium-sized bank recently had half.
[ترجمه گوگل]چندین بانک 30 درصد از بدهی های خود را به دلار دارند اخیراً یک بانک متوسط ​​نصف آن را داشت
[ترجمه ترگمان]چندین بانک ۳۰ درصد از بدهی های خود را به دلار دریافت کرده اند؛ یک بانک متوسط به تازگی نیمی از بدهی های خود را داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We commonly denominate the later part of the day "the afternoon".
[ترجمه گوگل]ما معمولاً قسمت آخر روز را "بعدازظهر" می نامیم
[ترجمه ترگمان]ما معمولا بخش بعدی روز \"بعد از ظهر\" را به پایان می بریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We denominate the disease as traumatic enthesopathy of the ischium.
[ترجمه گوگل]ما این بیماری را به عنوان آنتزوپاتی تروماتیک ایسکیوم می نامیم
[ترجمه ترگمان]ما بیماری رو به عنوان \"ضربه روحی\" از \"ischium\" در آوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Denominate of this film of short duration is " autobiography ".
[ترجمه گوگل]نام این فیلم کوتاه مدت «زندگی نامه» است
[ترجمه ترگمان]شرح حال این فیلم از مدت زمان کوتاه، \"زندگینامه autobiography\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. After liberation the scholastic circles denominate this crop of common vegetable - fruit as Doushu in Chinese language.
[ترجمه گوگل]پس از آزادسازی، محافل مکتبی این محصول سبزی-میوه رایج را به زبان چینی دوشو می نامند
[ترجمه ترگمان]پس از آزادی محافل دانشگاهی، این محصول میوه و سبزیجات معمولی را به عنوان Doushu در زبان چینی پرورش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The rest of the budget, which reportedly provided for a partial devaluation, was denominated in rials.
[ترجمه گوگل]مابقی بودجه که طبق گزارش ها کاهش نسبی ارزش را پیش بینی کرده بود، به ریال بود
[ترجمه ترگمان]بقیه بودجه، که بنا بر گزارش ها برای کاهش جزئی ارزش پول فراهم شده بود، در سال ریال به ارزش ریال در نظر گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Lower rates often hurt a currency by making bank deposits denominated in it less attractive.
[ترجمه گوگل]نرخ‌های پایین‌تر معمولاً با کاهش جذابیت سپرده‌های بانکی به یک ارز آسیب می‌زند
[ترجمه ترگمان]نرخ های پایین اغلب با استفاده از سپرده های بانکی که در آن کم تر جذابیت دارد، به یک ارز آسیب می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Lower rates hurt a currency by making bank deposits denominated in it less attractive.
[ترجمه گوگل]نرخ‌های پایین‌تر با کاهش جذابیت سپرده‌های بانکی به یک ارز آسیب می‌زند
[ترجمه ترگمان]نرخ های پایین به یک ارز از طریق ایجاد سپرده های بانکی که در آن کم تر جذابیت دارد، آسیب می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is thought that the lunar New Year formal denominate is the Spring Festival, after the revolution of 19
[ترجمه گوگل]گمان می رود که نام رسمی سال نو قمری، جشن بهار، پس از انقلاب 19 باشد
[ترجمه ترگمان]تصور می شود که سال نو قمری، پس از انقلاب ۱۹ سالگی، جشنواره بهار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معین کردن (فعل)
assign, settle, establish, fix, specify, appoint, designate, determine, ascertain, define, delineate, denominate, cast

تخصیص دادن به (فعل)
bequeath, denominate

نامیدن (فعل)
style, call, term, name, nominate, denominate, entitle, rollcall

انگلیسی به انگلیسی

• name, give a name to

پیشنهاد کاربران

1.
( of sums of money ) be expressed in a specified monetary unit.
"the borrowings were denominated in US dollars"
در متون اقتصادی به معنای تعیین کردن یک واحد پولی مشخص برای مبادلات، وام ها و . . . است
۱. نام گذاری. نامیدن ۲. نام ۳. فرقه {مذهبی} ۴. واحد ۵. ارزش 6. مخرج مشترک
مثال:
We commonly denominate the later part of the day "the afternoon".
ما عموما قسمت آخر روز را �بعد از ظهر� می نامیم.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : denominate
✅️ اسم ( noun ) : denomination
✅️ صفت ( adjective ) : denominational
✅️ قید ( adverb ) : _
اطلاق کردن
1. ( مبلغی را بر حسب واحد پولی خاصی ) بیان/محاسبه کردن، بر حسب ( واحد پولی خاصی ) بودن
۲. نام نهادن، نامیدن، نام گذاری کردن، ( در حالت مجهول ) تحت عنوان . . . بودن
نامیدن, معین کردن, تعریف کردن, تخصیص دادن به, ( واحد پول برای چیزی ) تعریف کردن

بپرس