demoralized

/ˌdɪˈmɔːrəˌlaɪz//dɪˈmɒrəlaɪz/

(verb transitive) تضعیف روحیه کردن، از روحیه انداختن

جمله های نمونه

1. a bunch of demoralized people with no hope for their country's future
گروهی مردم ضعیف النفس که امیدی به آینده ی کشورشان ندارند

2. his cynicism about the future demoralized others
بدبینی او درباره ی آینده دیگران را دلسرد می کرد.

3. the death of the officer demoralized the soldiers
کشته شدن افسر روحیه سربازان را خراب کرد.

4. Talk of defeat had demoralized the team.
[ترجمه گوگل]صحبت از شکست روحیه تیم را تضعیف کرده بود
[ترجمه ترگمان]صحبت از شکست تیم را تضعیف کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Losing several matches in succession had completely demoralized the team.
[ترجمه گوگل]باخت چندین بازی متوالی روحیه تیم را کاملاً تضعیف کرده بود
[ترجمه ترگمان]از دست دادن چندین بازی پیاپی تیم را کاملا تضعیف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The troops were thoroughly demoralized by this set - back.
[ترجمه گوگل]نیروها با این حمله کاملاً تضعیف شدند
[ترجمه ترگمان]نیروهای نظامی به طور کامل با این عقب نشینی تضعیف شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The illness demoralized him and recovery took several weeks.
[ترجمه گوگل]این بیماری روحیه او را تضعیف کرد و بهبودی چند هفته طول کشید
[ترجمه ترگمان]بیماری او را تضعیف کرد و ریکاوری چند هفته طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The ship's crew were now exhausted and utterly demoralized.
[ترجمه گوگل]خدمه کشتی اکنون خسته و کلافه شده بودند
[ترجمه ترگمان]افراد کشتی اکنون خسته و خسته بودند و به کلی خود را از دست داده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The workers here seem very demoralized.
[ترجمه گوگل]کارگران اینجا بسیار ضعیف به نظر می رسند
[ترجمه ترگمان]کارگران اینجا بسیار دلسرد به نظر می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The enemy troops were exhausted and demoralized.
[ترجمه گوگل]نیروهای دشمن خسته و بی روح بودند
[ترجمه ترگمان]قشون دشمن خسته و فرسوده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We were so demoralized by that one wrong turn that were lost for hours.
[ترجمه گوگل]ما به خاطر آن یک پیچ اشتباه که ساعت ها از دست رفتیم، روحیه ما را تضعیف کرد
[ترجمه ترگمان]ما به این نتیجه رسیده بودیم که یک تغییر اشتباه برای ساعت ها از دست رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The defeated army returned home as a demoralized rabble.
[ترجمه گوگل]ارتش شکست خورده به عنوان یک لشکر بی روح به خانه بازگشت
[ترجمه ترگمان]ارتش شکست خورده به عنوان اوباش demoralized به خانه بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They seemed demoralized and miserable, operating an endless mechanical process.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسیدند روحیه‌شان تضعیف و بدبخت باشد، و یک فرآیند مکانیکی بی‌پایان را انجام می‌دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها دلسرد و درمانده به نظر می رسیدند و یک فرآیند مکانیکی بی پایان را اجرا می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Gibson's home run demoralized the Astros.
[ترجمه گوگل]بازی خانگی گیبسون باعث تضعیف روحیه آستروس شد
[ترجمه ترگمان]خانه گیبسون روحیه Astros را تضعیف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• despairing, having the characteristic of a low morale, given up; corrupted, debased

پیشنهاد کاربران

مستاصل
درمانده
ناتوان
دلسرد شده
تضعیف روحیه شده

بپرس