democracy

/ˌdɪˈmɑːkrəsi//dɪˈmɒkrəsi/

معنی: دموکراسی، حکومت قاطبه مردم
معانی دیگر: کشور برخوردار از دموکراسی، مردم سالاری، حکومت مردم بر مردم در محیط آزاد، رای اکثریت، حکومت اکثریت، حکومت مردمی، اصل برابری حقوق و فرصت، اعمال این اصل برای همگان

جمله های نمونه

1.
مردم سالاری

2. democracy is damned when its leaders are corrupt
دموکراسی که رهبران آن فاسد باشند محکوم به شکست است.

3. democracy on the swiss model
دموکراسی به شیوه ی سوئیس

4. english democracy had its beginning in the magna carta
مگنا کارتا آغاز دموکراسی انگلیس بود.

5. our democracy rests on the bedrock of justice
دموکراسی ما بر عدالت استوار است.

6. political democracy entails cultural democracy
آزادی سیاسی مستلزم آزادی فرهنگی است.

7. a representative democracy
دمکراسی مبتنی برگزینش نماینده

8. in a democracy the government does not control the media
در یک کشور مردم سالاری (دموکراسی)،دولت رسانه ها را کنترل نمی کند.

9. in a democracy you are free to express your ideas
در حکومت دموکراسی شما در بیان افکار خود آزادید.

10. despotism and parliamentary democracy
حکومت استبدادی و مردم سالاری پارلمانی

11. switzerland is a democracy
سوئیس کشوری مردم سالار است.

12. the authors of democracy in america
پایه گذاران آزادی در آمریکا

13. a diluted kind of democracy
نوعی مردم سالاری بی آب و رنگ

14. greece: the motherland of democracy
یونان: میهن اصلی دموکراسی

15. the evolution of parliamentary democracy
فرگشت مردم سالاری پارلمانی

16. his firm belief in parliamentary democracy
عقیده ی راسخ او به دموکراسی پارلمانی

17. japan's transition to a multiparty democracy was fast
ورتش ژاپن به سوی یک دموکراسی چند حزبی سریع بود.

18. we uphold the principles of democracy
ما هوادار اصول دموکراسی هستیم.

19. injustice anywhere is a threat to democracy everywhere
بیدادگری در هر جا تهدیدی به مردم سالاری در همه جاست.

20. minorities are the very soul of democracy
اقلیت ها بخش اصلی دمکراسی هستند.

21. there is a total lack of democracy in that country
در آن کشور اصلا دموکراسی وجود ندارد.

22. freedom of speech is the life of democracy
آزادی بیان،جان دمکراسی است.

23. countries that are uncommitted to the principles of democracy
کشورهایی که به اصول دموکراسی پایبند نیستند

24. the constitution is the bulwark of that country's democracy
قانون اساسی مدافع دموکراسی آن کشور است.

25. absolutely free elections is a sine qua non of democracy
انتخابات کاملا آزاد شرط اصلی دمکراسی است.

26. freedom of expression is one of the indispensable conditions of democracy
آزادی بیان یکی از شرایط واجب دموکراسی است.

27. A pro - democracy uprising was brutally suppressed.
[ترجمه گوگل]یک قیام طرفدار دموکراسی به طرز وحشیانه ای سرکوب شد
[ترجمه ترگمان]قیام طرفدار دموکراسی به طور وحشیانه سرکوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The new democracy there continues to flounder.
[ترجمه گوگل]دموکراسی جدید در آنجا همچنان در حال فروپاشی است
[ترجمه ترگمان]دموکراسی جدید همچنان به flounder ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. What are the principles of democracy?
[ترجمه گوگل]اصول دموکراسی چیست؟
[ترجمه ترگمان]اصول دموکراسی چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Our constitution embodies all the fundamental principles of democracy.
[ترجمه گوگل]قانون اساسی ما متضمن همه اصول اساسی دموکراسی است
[ترجمه ترگمان]قانون اساسی ما شامل تمام اصول بنیادین دموکراسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دموکراسی (اسم)
democracy

حکومت قاطبه مردم (اسم)
democracy

انگلیسی به انگلیسی

• government run by the people of the country; country with such a government; society characterized by equal rights and privileges
democracy is a system of government or organization in which the citizens or members choose leaders or make other important decisions by voting.
a democracy is a country in which the people choose their government by voting for it.

پیشنهاد کاربران

دموکراسی
مثال: Freedom of speech is an important aspect of democracy.
آزادی بیان یک جنبه مهم از دموکراسی است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : democratize
✅️ اسم ( noun ) : democracy / democratization / democrat
✅️ صفت ( adjective ) : democratic
✅️ قید ( adverb ) : democratically
هَمساستار ( ی ) = democracy
ساستاری/کَدیوَری/سالاری/ = cracy
همکَدیوَری = democracy
همکدیوریدن = to democratize
همکَدیوَرِش = democratization
همکیدوریک = democratic
. . . . . . . .
. . . . . . . .
democracy ( باستان‏شناسی )
واژه مصوب: مردم سالاری
تعریف: نظامی سیاسی که در آن برگزیدگان مردم حکومت می کنند
مردمسالاری
a sistem that everybody in a country can vote and choose president
every country that can vote

بپرس