demimondaine

/ˌdemɪmɔːnˈdeɪn//ˌdemɪmɔːnˈdeɪn/

معنی: زن هر جایی
معانی دیگر: زن بدنام، زن هرزه

مترادف ها

زن هرجایی (اسم)
minx, demimondaine

انگلیسی به انگلیسی

• woman who has lost her standing in society, dubious woman, "fallen" woman

پیشنهاد کاربران

🔹 زن نیمه اجتماعی / زن حاشیه نشین طبقه ی اشراف / زن وابسته به طبقه ی نیمه نجیب
به زنی گفته می شود که در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، در حاشیه ی جامعه ی اشرافی زندگی می کرد—معمولاً به عنوان معشوقه ی ثروتمندان، زن مستقل با سبک زندگی پرزرق وبرق، یا کورتزان ( courtesan ) . این زنان اغلب از نظر مالی توسط مردان بانفوذ حمایت می شدند، اما از نظر اجتماعی در جایگاه مبهم و گاه طردشده ای قرار داشتند.
...
[مشاهده متن کامل]

🔹 مثال ها:
She lived as a demimondaine in Paris, surrounded by artists and aristocrats. او به عنوان زنی از طبقه ی نیمه اجتماعی در پاریس زندگی می کرد، در میان هنرمندان و اشراف.
The novel portrays the tragic life of a demimondaine during La Belle �poque. رمان، زندگی تراژیک یک زن حاشیه نشین در دوران شکوفایی فرهنگی فرانسه را به تصویر می کشد.
She temporarily abandoned the stage to enjoy the life of a demimondaine in Paris. او موقتاً صحنه را ترک کرد تا از زندگی به سبک زنان نیمه اجتماعی در پاریس لذت ببرد.
🔹 مترادف ها ( هم ردیف ها ) : courtesan – kept woman – mistress – social outcast
🔹 نکته ی فرهنگی: در ادبیات و هنر، شخصیت های demimondaine اغلب با زیبایی، هوش، و تراژدی همراه اند—مثل شخصیت ویولتا در اپرای La Traviata یا مارگریت گوتیه در بانوی کاملیا. این زنان در عین طرد اجتماعی، گاهی الهام بخش هنرمندان و نویسندگان بودند.

fallen woman
A woman who has lost respect because of engaging in premarital sex.