demigod

/ˈdemɪgɑːd//ˈdemɪɡɒd/

معنی: نیمه خدا
معانی دیگر: (اسطوره) خدای کوچک، دارگونه ی کوچک، خداچه

جمله های نمونه

1. Some football players become like demigods to their fans.
[ترجمه گوگل]برخی از بازیکنان فوتبال برای هواداران خود مانند نیمه خدا می شوند
[ترجمه ترگمان]برخی از بازیکنان فوتبال به یکی از خدایان خود تبدیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Boffins aren't demigods anymore, they're acid rock.
[ترجمه گوگل]بوفین ها دیگر نیمه خدا نیستند، آنها سنگ اسیدی هستند
[ترجمه ترگمان]Boffins دیگر نیمه خدایان نیستند، آن ها سنگ اسید هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Putting deities and demigods aside, investors must also worry about interest-rate risk.
[ترجمه گوگل]با کنار گذاشتن خدایان و نیمه خدایان، سرمایه گذاران باید نگران ریسک نرخ بهره نیز باشند
[ترجمه ترگمان]به علاوه، سرمایه گذاران باید نسبت به ریسک نرخ بهره نگران باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A demigod is the offspring of a god and a mortal.
[ترجمه گوگل]نیمه خدا فرزند خدا و فانی است
[ترجمه ترگمان]خدا خدا فرزند یک خدا و یک انسان فانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Despite that, the custom game experience of Demigod has remained an exercise in frustration.
[ترجمه گوگل]با وجود آن، تجربه بازی سفارشی Demigod به عنوان تمرینی در ناامیدی باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]با این وجود، تجربه بازی سنتی demigod همچنان در ناامیدی به سر می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I behold a villain where I obeyed a demigod.
[ترجمه گوگل]من یک شرور را می بینم که در آن از یک نیمه خدا اطاعت کردم
[ترجمه ترگمان]من یک آدم شرور را می بینم که از نیمه خدا پیروی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Hera abhors Hercules as damnable evidence of her husband's infidelities, yet the demigod has his allies.
[ترجمه گوگل]هرا از هرکول به عنوان مدرکی شرم آور از خیانت های شوهرش متنفر است، با این حال نیمه خدا متحدان خود را دارد
[ترجمه ترگمان]هرکول منفور از هرکول نفرت دارد و با این حال نیمه خدا هم allies دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He taught that the " Logos " was divine but less than God, a sort of demigod.
[ترجمه گوگل]او تعلیم داد که «لوگوس» الهی است اما کمتر از خدا، نوعی نیمه خداست
[ترجمه ترگمان]او تعلیم داد که \"لوگو\" خدایی است ولی کم تر از خدا و یک نوع نیم demigod
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It isn't about politics. Instead, it's about a young boy who is a demigod.
[ترجمه گوگل]این در مورد سیاست نیست در عوض، این در مورد پسر جوانی است که نیمه خداست
[ترجمه ترگمان]در مورد سیاست نیست در عوض، در مورد یک پسر جوان است که یک demigod است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. DID you forget that this great man, this hero, this demigod, is attacked with a malady of the skin which worries him to death, prurigo?
[ترجمه گوگل]آیا فراموش کردی که این مرد بزرگ، این قهرمان، این نیمه خدا، دچار یک بیماری پوستی شده است که او را تا حد مرگ نگران می کند، پروریگو؟
[ترجمه ترگمان]آیا فراموش کردی که این نیمه خدا، این نیمه خدا، این نیمه خدا که او را به مرض خارش مبتلا می کند به مرض خارش مبتلا شده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Unlike Malfurion, Illidan had no patience for the subtleties of druidism and proved to be a poor student despite their teacher, the demigod Cenarius.
[ترجمه گوگل]بر خلاف مالفوریون، ایلیدان برای ظرافت های درویدیسم صبر نداشت و با وجود معلمش، نیمه خدای سناریوس، ثابت کرد که دانش آموز ضعیفی است
[ترجمه ترگمان]برخلاف Malfurion، Illidan حوصله the druidism را نداشت و با وجود معلم خود یعنی demigod Cenarius، یک دانش آموز ضعیف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نیمه خدا (اسم)
demigod

انگلیسی به انگلیسی

• (classical mythology) one who is partly human and partly god; human who has been made into a god

پیشنهاد کاربران

( Demi پیشوندی به معنای نیمه یا نصف می باشد. ) نیمه خدا

بپرس