demented

/ˌdɪˈmentəd//dɪˈmentɪd/

معنی: مجنون، دیوانه
معانی دیگر: دیوانه وار

جمله های نمونه

1. demented screams
فریادهای دیوانه وار

2. she is obviously demented
معلوم است که مشاعر خود را از دست داده است.

3. She was nearly demented with worry when her son didn't come home.
[ترجمه علی] او ( مونث ) تقریبا دیوانه شده بود وقتی که پسرش به خانه برگشت
|
[ترجمه گوگل]وقتی پسرش به خانه نیامد، او از نگرانی تقریباً دچار جنون شده بود
[ترجمه ترگمان]وقتی پسرش به خانه بازنگشته بود تقریبا دیوانه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Nursing a demented person is an all-consuming task.
[ترجمه حسين هادي‌پور] پرستاری از یک آدم دیوان، یک شغل طاقت فرساست.
|
[ترجمه گوگل]پرستاری از یک فرد زوال عقل یک کار همه جانبه است
[ترجمه ترگمان]پرستاری یک فرد دیوانه کننده یک کار تمام وقت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I've been nearly demented with worry about you.
[ترجمه حسين هادي‌پور] از نگرانی بخاطر تو تقریباً دیوانه شده بودم.
|
[ترجمه گوگل]من از نگرانی در مورد شما تقریباً دچار جنون شده ام
[ترجمه ترگمان]تقریبا دیوانه شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The children have driven me demented today.
[ترجمه حسين هادي‌پور] امروز بچه ها من را دیوانه کرده اند.
|
[ترجمه گوگل]بچه ها امروز من را دچار جنون کرده اند
[ترجمه ترگمان]بچه ها امروز مرا دیوانه کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was almost demented with grief.
[ترجمه گوگل]او از اندوه تقریباً دیوانه شده بود
[ترجمه ترگمان]تقریبا دیوانه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was drinking grape Tang and vodka, a demented dormitory drink when mixers were scarce.
[ترجمه گوگل]او در حال نوشیدن تانگ انگور و ودکا بود، یک نوشیدنی زوال عقل در خوابگاه زمانی که میکسر کمیاب بود
[ترجمه ترگمان]مست بود، عرق می نوشید و ودکا، یک نوشیدنی جنون آمیز، که mixers کم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Like a demented cheerleader he pranced and hopped before dotting the ball down to the amusement of team-mate Will Greenwood.
[ترجمه گوگل]مانند یک تشویق کننده دیوانه، قبل از اینکه توپ را برای سرگرمی هم تیمی اش، ویل گرین وود، به زمین بیاندازد، می پرید و می پرید
[ترجمه ترگمان]مانند یک رقاص دیوانه که از جا جست و قبل از این که توپ را ببیند، پرید و به سمت سالن رقص تیم - ویل گرین وود پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Spittals, like some demented bailiff, would soon be foreclosing on her debt.
[ترجمه گوگل]اسپیتال ها، مانند برخی ضابطان دیوانه، به زودی بدهی او را سلب می کنند
[ترجمه ترگمان]Spittals، مانند برخی از مباشر دیوانه به زودی مدیون او خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The demented crocuses were hauling themselves up out of the earth.
[ترجمه گوگل]کروکوس های زوال عقل خود را از زمین بیرون می آوردند
[ترجمه ترگمان]The دیوانه crocuses خود را از زمین بیرون می کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Instead a growing number of elderly demented people were admitted because of the local authorities' failure to provide alternative care.
[ترجمه گوگل]در عوض تعداد فزاینده ای از افراد مسن زوال عقل به دلیل عدم ارائه مراقبت های جایگزین توسط مقامات محلی بستری شدند
[ترجمه ترگمان]در عوض، به دلیل عدم موفقیت مقامات محلی برای ارائه خدمات درمانی، تعداد رو به افزایشی از افراد سالخورده دچار جنون شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Whoever committed these crimes was demented and sick.
[ترجمه گوگل]هر که این جنایات را مرتکب شد، دیوانه و بیمار بود
[ترجمه ترگمان]هر کس که این جنایات را مرتکب شده بود دیوانه و بیمار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was watching a poor demented man, obviously having a bad day, hacking his way up the fairway towards her.
[ترجمه گوگل]او در حال تماشای یک مرد فقیر دیوانه بود که مشخصاً روز بدی را سپری می کرد و راه خود را به سمت او هک می کرد
[ترجمه ترگمان]مسلما روز بدی را می گذراند و راه خود را به سوی او باز می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He seized the demented man round the shoulders and began to drag him back to safety.
[ترجمه گوگل]او مرد دیوانه را از دور شانه هایش گرفت و شروع به کشیدن او به محل امن کرد
[ترجمه ترگمان]مرد دیوانه را گرفت و شروع به گشتن او کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجنون (صفت)
mad, nuts, amok, insane, demented, lunatic, loco, crazy, maniac

دیوانه (صفت)
mad, nuts, moony, insane, demented, lunatic, crazy, gaga, natural, batty, nut, frenetic, phrenetic, fanatic, fanatical, cuckoo, fey, hare-brained, loony, luny, mad-brained, manic, mooney, moonstruck, nutty

انگلیسی به انگلیسی

• deranged, crazy, insane
someone who is demented behaves in a wild or violent way, often because they are mad.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Mentally ill or behaving irrationally 🫨
🔍 مترادف: Insane, deranged
✅ مثال: The demented man was shouting in the street for no reason
This word is used to describe someone who is mentally unstable or insane. It is often used to refer to someone who exhibits irrational or abnormal behavior.
توصیف فردی که از نظر ذهنی ناپایدار یا دیوانه است.
...
[مشاهده متن کامل]

اغلب برای اشاره به کسی که رفتار غیرمنطقی یا غیرعادی از خود نشان می دهد.
مثال؛
He went demented and started smashing everything in the room.
In a horror movie, a character might be described as “demented” if they display psychotic tendencies.
A person might say, “That guy is completely demented, he needs professional help. ”

غیر منطقی رفتار کردن
کسی که تحت تاثیر بیماری زوال عقله
Dementia
بی عقل
پخمه

بپرس