demeanor

/ˌdɪˈmiːnər//ˌdɪˈmiːnə/

معنی: حرکت، رفتار، وضع، سلوک
معانی دیگر: طرز برخورد با، کردار، وجنات، ریخت

جمله های نمونه

1. the lordly demeanor of his son
رفتار بزرگوارانه ی پسر او

2. rude in speech and demeanor
بی ادب در گفتار و رفتار

3. His good demeanor spoke well for him when he went to apply for the job.
[ترجمه سی سی] رفتار خوب او معرف خوبی برای او شد وقتی برای درخواست کار مراجعه کرد
|
[ترجمه گوگل]وقتی برای درخواست کار رفت، رفتار خوبش برایش خوب بود
[ترجمه ترگمان]رفتار خوب او زمانی که برای کار به کار رفت خوب صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The old soldier never lost his military demeanor.
[ترجمه گوگل]سرباز پیر هرگز رفتار نظامی خود را از دست نداد
[ترجمه ترگمان]سرباز پیر هرگز رفتار نظامی خود را از دست نداده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She is quiet in her demeanor.
[ترجمه گوگل]او در رفتارش ساکت است
[ترجمه ترگمان]او در رفتارش آرام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There was a certain cockiness in his demeanor, as if he were quite aware that he was of a special breed.
[ترجمه گوگل]در رفتارش وقاحت خاصی دیده می شد، انگار کاملاً می دانست که از نژاد خاصی است
[ترجمه ترگمان]رفتارش طوری بود که انگار از نژاد خاصی برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Nor does time appear to have tempered his demeanor.
[ترجمه گوگل]به نظر نمی رسد زمان رفتار او را تعدیل کرده باشد
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی آید که رفتارش با رفتار و رفتارش سازگار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Julio Cesar Chavez has a carefree, almost childlike demeanor.
[ترجمه گوگل]خولیو سزار چاوز رفتاری بی دغدغه و تقریباً کودکانه دارد
[ترجمه ترگمان](خولیو سزار)یک رفتار بی خیال و تقریبا کودکانه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Outwardly calm, he masks his feelings behind a demeanor of indifference and spoken confidence.
[ترجمه گوگل]او که ظاهراً آرام است، احساسات خود را در پشت رفتاری از بی تفاوتی و اعتماد به نفس گفتاری پنهان می کند
[ترجمه ترگمان]به ظاهر آرام بود، و احساساتش را با رفتاری حاکی از بی اعتنایی و اعتماد به نفس از خود پنهان می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He had an aristocratic demeanor, mitigated by terrific street cred.
[ترجمه گوگل]او رفتاری اشرافی داشت که با اعتقادات خیابانی بسیار کمرنگ شده بود
[ترجمه ترگمان]او رفتاری اشرافی داشت که از حسن شهرت خیابانی بسیار کم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Although she is young, she has a mature demeanor.
[ترجمه گوگل]با اینکه جوان است اما رفتاری بالغ دارد
[ترجمه ترگمان]با اینکه اون جوونه، رفتار عاقلانه ای داشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her demeanor changed completely and her sternness melted away.
[ترجمه گوگل]رفتارش به کلی تغییر کرد و سختگیری اش از بین رفت
[ترجمه ترگمان]رفتار او کاملا تغییر کرده بود و her از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He answered, with simple demeanor and without embarrassment.
[ترجمه گوگل]او با رفتاری ساده و بدون خجالت پاسخ داد
[ترجمه ترگمان]با رفتاری ساده و بدون دست پاچگی جواب داد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her style and demeanor is a breath of fresh air.
[ترجمه گوگل]سبک و رفتار او نفسی تازه است
[ترجمه ترگمان]سبک و رفتار او نسیم هوای تازه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. And that requires practitioners who value aggression, salty talk, an obnoxious demeanor, and rude behavior.
[ترجمه گوگل]و این مستلزم تمرین‌کنندگانی است که برای پرخاشگری، صحبت‌های نمکی، رفتار ناپسند و رفتار گستاخانه ارزش قائل باشند
[ترجمه ترگمان]و این به افراد حرفه ای نیاز دارد که به پرخاش، صحبت شور، رفتار نفرت انگیز، و رفتار خشن نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حرکت (اسم)
departure, stroke, progress, action, stir, move, movement, motion, travel, gesture, behavior, demeanor, locomotion, poke, gest, stirabout

رفتار (اسم)
action, exploit, gesture, behavior, conduct, treatment, manner, demeanor, bearing, dealing, deportment, comportment, thews, step, demarche, ethic, gest

وضع (اسم)
deduction, stand, speed, action, gesture, behavior, demeanor, situation, status, position, disposition, imposition, trim, stick, pose, self, aspect, setup, ordonnance, bearing, poise, station, footing, deportment, lie, mien, posture, phase, situs, stance

سلوک (اسم)
behavior, conduct, demeanor, bearing, deportment, behaviour

انگلیسی به انگلیسی

• behavior, conduct; bearing, appearance

پیشنهاد کاربران

طرز رفتار ، نحوه برخورد
وجهه
به معنای رفتار می باشد و از فعل demean نشات گرفته می شود به معنای رفتار کردن و با لغت conduct هم معنی است. به مثال زیر دقت بفرمایید؛
The old woman had a pleassant demeanor
خانمی که مسن بود، رفتار خوشایندی داشت
مثال؛
His calm and composed demeanor helped diffuse the tense situation.
In a workplace setting, someone might say, “Her professional demeanor is always appreciated. ”
A person describing a teacher might say, “His strict demeanor made it clear that he expected respect from his students. ”
رفتار. طرز رفتار
مثال:
the gravity of his demeanor
متانت و وقارِ رفتارش
منش ، در مکالمات غیر رسمی appearance, body language , their attitude . . اینارو استفاده کنید
"منش " نیمه فرمال هست ولی استفاده زیاد نمیشه در مکالمات غیر رسمی
demeanor ( n ) ( dɪˈminər ) =the way that someone looks or behaves, e. g. He maintained a professional demeanor throughout.
demeanor
behaviour tends to refer to what you do, your actions and your activity ( but also includes how you appear ) whereas
demeanour tends to refer to how you appear to others, your expression and your mood ( but also includes how you act ) .
نگرش
🔴 behavior toward others : outward manner
🔴 a way of looking and behaving
◀️ There was nothing in his demeanor that suggested he was anxious
◀️ She has the demeanor of a woman who is contented with her life
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ He is known for his easygoing demeanor
◀️ The boss has a calm, reassuring demeanor
◀️ Those with similar demeanor would be located close to each other along the axis defined as demeanor
◀️ When entering the patient's room, it is important to assume a calm and respectful demeanor
◀️ I appreciate your story and demeanor. I grew up Xtian near Toronto and then spent years alienated from Allah, reverted last summer and it has been the greatest gift. I am a convert myself
I converted from Judaism 8 years ago
◀️ rude in speech and demeanor : بی ادب در گفتار و رفتار
واژگان نزدیک شبیه به demeanor :
Conduct, Behavior, Manner, Comportment, Attitude, ways
و مثال هایشان :
◀️ His manner can be condescending
◀️ This scandal raises new questions about the president's comportment
◀️ He was dismissed for inappropriate conduct
◀️ He admitted his behavior was inappropriate
◀️ Grandma had some funny ways
تعریف دیکشنری learner :
[count] : a person's appearance and behavior : the way someone seems to be to other people — usually singular
◀️She has a shy/friendly/warm demeanor.
◀️ His quiet demeanor [=manner, bearing] had a calming effect on us.
They maintained a solemn demeanor as they told us the bad◀️ news
معنی این واژه بصورت زیره :
۱. وجنات - ظاهر
۲. رفتار و منش ( بیرونی و نمایان )

A person's behavior or the way they act
طرز رفتار و برخورد و حالت افراد
His demeanor showed he was afraid of the dark.
خلق وخو
منش، رفتار، طرز برخورد، ظاهر فرد
someone’s outward behaviour and appearance
someone’s outward behaviour and appearance
شکل و ریخت . رفتار
طرز رفتار
حالت، برخورد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس