demarcate

/ˈdiːmɑːrkeɪt//ˈdiːmɑːkeɪt/

معنی: تعیین حدود کردن، محدود کردن، نشان گذاردن
معانی دیگر: کران بندی کردن، مرزنمایی کردن، حدود (چیزی را) معلوم کردن، سوا کردن، جدا کردن، (تفاوت دو یا چند چیز را) مشخص کردن، متمایز کردن (demark هم می گویند)

جمله های نمونه

1. A special UN commission was formed to demarcate the border.
[ترجمه گوگل]کمیسیون ویژه سازمان ملل برای تعیین مرزها تشکیل شد
[ترجمه ترگمان]یک کمیسیون ویژه سازمان ملل برای تعیین حدود مرز تشکیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The dashed lines demarcate the zone of dying cells.
[ترجمه گوگل]خطوط بریده شده ناحیه سلول های در حال مرگ را مشخص می کند
[ترجمه ترگمان]خطوط درهم کشیده ناحیه سلول های در حال مرگ را تعیین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The arrowheads demarcate the two antibody positive bands with estimated M r of 4and 45K.
[ترجمه گوگل]نوک پیکان دو باند آنتی بادی مثبت را با Mr تخمینی 4 و 45K مشخص می کند
[ترجمه ترگمان]نوک تیر دو باند را با مقدار M r = ۴ و ۴۵ K تعیین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It is rather how to demarcate reasonable science from irrational ideologies, such as astrology and racist nationalisms.
[ترجمه گوگل]بیشتر این است که چگونه علم معقول را از ایدئولوژی های غیرمنطقی، مانند طالع بینی و ناسیونالیسم های نژادپرستانه جدا کنیم
[ترجمه ترگمان]این به این معنی است که چگونه علم منطقی را از ایدئولوژی های غیر منطقی، مانند طالع بینی و نژادپرستی نژادی تعیین کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It don't need demarcate again through diluting directly when using standard solution of sodium thiosulfate, that has been tested in experiments.
[ترجمه گوگل]هنگام استفاده از محلول استاندارد تیوسولفات سدیم که در آزمایشات آزمایش شده است، نیازی به مرزبندی مجدد از طریق رقیق کردن مستقیم ندارد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که با استفاده از محلول استاندارد سدیم thiosulfate، که در آزمایش ها آزمایش شده است، این مقدار به طور مستقیم از بین برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Additional, manage the demarcate sex of deadline namely.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، تعیین جنسیت مهلت را مدیریت کنید
[ترجمه ترگمان]همچنین، تعیین حدود تعیین حدود تعیین حدود تعیین حدود تعیین حدود تعیین حدود تعیین حدود تعیین حدود تعیین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Verification or falsification alone is not enough to demarcate science.
[ترجمه گوگل]تأیید یا جعل به تنهایی برای مرزبندی علم کافی نیست
[ترجمه ترگمان]تایید یا جعل سازی به تنهایی کافی نیست تا علم را تعیین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Demarcate port is received, the user needs identity test and verify.
[ترجمه گوگل]پورت مرزی دریافت شد، کاربر نیاز به آزمایش هویت و تأیید دارد
[ترجمه ترگمان]درگاه demarcate دریافت می شود، کاربر نیاز به آزمون هویت و تایید دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Transparency will demarcate the value creators and destroyers.
[ترجمه گوگل]شفافیت ارزش آفرینان و ویرانگرها را مشخص خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]شفافیت، سازندگان ارزش و مخربی را تعیین خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. BIRTH and DEATH connect, demarcate time and space and evoke departures and arrivals.
[ترجمه گوگل]BIRTH و Death به هم متصل می شوند، زمان و مکان را مشخص می کنند و خروج و ورود را تداعی می کنند
[ترجمه ترگمان]BIRTH و اتصال مرگ، زمان و فضا را تعیین کرده و خروجی و ورودها را زنده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Puts forward a simple method to demarcate the input output characteristic and resolution of the measurement system of heterodyne interference.
[ترجمه گوگل]روش ساده ای را برای تعیین مشخصه خروجی ورودی و وضوح سیستم اندازه گیری تداخل هترودین ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]یک روش ساده را مطرح می کند تا مشخصه خروجی ورودی و تفکیک سیستم اندازه گیری تداخل heterodyne را تعیین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ought to affirm, this one demarcate is to be mixed correctly lift wisely.
[ترجمه گوگل]باید تأیید کرد، این یک مرزبندی باید به درستی مخلوط شود و عاقلانه بلند شود
[ترجمه ترگمان]باید تصدیق کرد که این یکی باید به درستی مخلوط شود و عاقلانه برداشت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In order to demarcate a new wirerope tension sensor, according to spread principle of wirerope, a new type test-bed has been manufactured.
[ترجمه گوگل]به منظور تعیین مرز سنسور کشش سیم کشی جدید، با توجه به اصل گسترش سیم کشی، یک تخت آزمایش نوع جدید ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]به منظور تعیین حدود یک سنسور تنش wirerope جدید، با توجه به انتشار اصل of، یک نوع تست نوع جدید تولید شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And, as on this day, to celebrate the rites of passage that demarcate often difficult lives.
[ترجمه گوگل]و مانند این روز، برای جشن گرفتن آداب گذری که زندگی‌های اغلب دشوار را مشخص می‌کند
[ترجمه ترگمان]و همانطور که در این روز، برای بزرگداشت مناسک of که تعیین حدود زندگی دشوار را تعیین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعیین حدود کردن (فعل)
abound, demarcate

محدود کردن (فعل)
curb, demarcate, border, bound, limit, fix, narrow, terminate, determine, define, dam, stint, restrict, confine, delimit, circumscribe, compass, gag, straiten, cramp, delimitate, impale

نشان گذاردن (فعل)
demarcate, check

تخصصی

[ریاضیات] محدود کردن، تعیین حدود کردن، حدفاصل تعیین کردن

انگلیسی به انگلیسی

• delimit, mark off the boundaries of, set apart
if you demarcate something, you establish its boundaries or limits in order to separate it from other things of the same type; a formal word.

پیشنهاد کاربران

مرزبندی کردن
حد و مرز مشخص کردن
مرز تعیین کردن
( بیاموز )
چیزی را از چیزی دیگر جدا کردن

بپرس