deliver on

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
عمل کردن به قول / تحقق وعده / انجام تعهد
________________________________________
🔸 تعریف ها:
1. ** ( رسمی – تعهدی ) :**
انجام دادن کاری که قبلاً قولش داده شده یا انتظارش می ره
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
The company delivered on its promise to improve customer service.
شرکت به قولش درباره ی بهبود خدمات مشتری عمل کرد.
2. ** ( رفتاری – اخلاقی ) :**
پایبند بودن به حرف یا تعهد، مخصوصاً در موقعیت های مهم یا حساس
مثال:
She always delivers on what she says.
اون همیشه به حرفی که می زنه عمل می کنه.
3. ** ( سیاسی/رسانه ای – انتقادی ) :**
برای ارزیابی عملکرد افراد یا نهادها نسبت به وعده هاشون
مثال:
The president failed to deliver on his campaign promises.
رئیس جمهور نتونست به وعده های انتخاباتی اش عمل کنه.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
fulfill – honor – follow through – carry out – make good on – come through

And instead of just delivering on that one wish
و به جای اینکه فقط آن یک آرزو را برآورده کنید/تحقق بخشید
deliver on his promise
نایل آمدن
محقق کردن
تحقق بخشیدن
ادای دین کردن, پای قول خود بودن